پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آخرین عکس

آخرین عکس ها چه حجم عظیمی از اندوه را به دل آدم می ریزد. چه حجم عظیمی!

آخرین روزهای اردیبهشت بیست و چندسال قبل، آخرین امتحان سال دوم دبیرستانم، حیاط درندشت خانه اجاره ای مان در اهواز:

بابا ظاهرا یک حلقه فیلم خام بین وسایلش پیدا کرده بود. دوربین لوبیتل روسی اش  را آورد. فیلم را توی دوربین انداخت. چهار در تاشوی  بالایی را باز کرد. ما ایستاده بودیم .من و مامان و دخترها و رضا.پشت مان پیکان مغز پسته ای بابا بود. پشت به صندوق عقب ماشین ایستاده بودیم. بابا حاضر می گفت و عکس می گرفت. شاید یکی دوتا را هم روی سه پایه گرفت و خودش هم کنارمان ایستاد. یکی دوساعت بود که از مدرسه آمده بودم. موهام هنوز وز وزی زیر مقنعه را داشت. با رضا دعوا کرده بودم انگار. اخم می کردم توی عکس ها.حلقه فیلم تمام شد و ما از هرم گرمای جنوب، خزیدیم زیر سرمای کولر گازی.

چندماه بعد برگشتیم گنبد. رضا همراه مان بود. توی آمبولانس .

عکسی که برای مراسم ختم رضا داده بودیم بزرگ کنند ، آخرین عکس پرسنلی اش بود که برای مدرسه انداخته بودند.عکسی که هم رضا بود هم نبود. بچه تر از رضای همان موقع بود.

چندسال بعد بابا ناگهان یادش افتاد که توی دوربین لوبیتلش هنوز همان حلقه فیلم باقی مانده. من دیگر توی آن خانه نبودم. تلفنی بهم خبر دادند که بابا فیلم را برده و داده ظاهر و چاپش کنند. مامان طوری حرف می زد انگار رضا دوباره زنده شده بود و برگشته بود توی خانه. طوری از خنده هایش توی عکس می گفت که انگار کنارش نشسته و دارد بهش لبخند می زند.ولوله افتاده بود توی جانش.

عکس ها را بعدا دیدم.  یک سری ازشان برای خودم چاپ کردم.تار بودند. آنقدر که نتوانی بفهمی کی خندیده و کی اخم کرده. فقط سایه ای از ماها معلوم بود. خودمان می دانستیم کدام سایه کیست.

صاحب عکاسی گفته بود اگر همان سال عکسها را چاپ می کردیم, عکسها بدون مشکل و شفاف در می آمدند. و این اندوه بزرگی به همه مان داده بود که آخرین عکس های رضا را دستی دستی از دست داده بودیم.

از صبح، فضاهای مجازی پرشده از آخرین عکسهای سربازانی که اتوبوس مرگ آنها را به سفر ابدی برده.به آخرین عکس ها فکر می کنم. اخرین عکسهای آدمها در موقعیت های مختلف.

آخرین عکس من کدام عکسم خواهد بود؟



نظرات 1 + ارسال نظر
نسرین نفیسی شنبه 5 تیر 1395 ساعت 14:19

پری جوووووووووووووونم
پرتقال خونی امروز به دستم رسید
خوشحالم

به به...مبارکا
امیدوارم لدت ببری از خوندنش
منم خیلی خوشحالم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.