پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سونوگرافی کفشدوزکانه

برگه های عربی 3 رو تحویل گرفتم و از مدرسه زدم بیرون.  صندلی عقب تاکسی یک خانم میان سال نشسته بود و صندلی جلو یک مرد جوان که گرم صحبت با راننده بود. وقتی نشستم متوجه شدم خانومه دستش رو طوری با احتیاط گرفته که انگار آدم باید حواسش رو جمع کنه تا بهش نخوره . زیر چشمی نگاه کردم ببینم دستش باند پیچیه یا مشکلی داره؟ خنده م گرفت. روی دستش یک کفشدوزک کوچولو داشت اینور اونور می رفت . خانومه با احتیاط دستش رو نگه داشته بود و دستش رو تکون می داد  و کفشدوزک رو نگاه می کرد. زیر لب هم چیزی می گفت. به صورتش نگاه کردم. انگار داشت ذکر می گفت. یا نه...شاید داشت  برای کفشدوزک شعر می خوند.لبخند پهن شد روی صورتم. اونقدر محو لب تکانی با کفشدوزک بود که اهمیتی به نگاه مستقیم من به خودش نمی داد. با یک تکون تاکسی، کفشدوزک پرواز کرد و روی بازوی من نشست. خانومه تازه منو نگاه کرد و بلند خندید. بعد بلند شد و پرواز کرد روی شیشه ی پشت ماشین نشست. خانومه بلندتر خندید.از خنده ش خنده ی من هم بلند شد. چند ثانیه با هم خندیدیم. آقایونی که جلو نشسته بودند هنوز گرم صحبت بودند و توجهی به این خنده ها نداشتند.

خیلی خیلی دلم می خواست ازش بپرسم  داشت چی به کفشدوزکه می گفت. اما روم نمی شد. بالاخره  خانومه  خودش، خندان گفت:

-ما میگیم...یعنی رسم ما اینه که میگیم کفشدوزک اگه روی زن حامله بنشینه، معلوم میکنه بچه ش چیه. اگه رو به قبله باشه بچه ش پسره. اگه به طرفای دیگه نشسته باشه بچه ش دختره.

خنده م رو خوردم. به خانومه گفتم:

-حالا برای من خواب ندیده باشین.

خندید. گفت:

-اگه باشی که بچه ت پسره!

پیاده شدم. حسابی توی فکر بودم. حسابی.


*


1- حضرتا!!! نداشتیم ها. نشانه مشانه و آیات و شواهد نداشتیما.

2- وبلاگمونم شده پاتوق حشرات ها. مورچه...کفشدوزک...! از سوسک حمام خاطره ننویسم صلبات! :))


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.