پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دل سنگ ترُش روی تو...

چای را بالای سرم ، روی پیشخان آشپرخانه گذاشتم. مشغول پست معرفی کتاب( پست قبلی) بودم. حواسم بود که چای یخ نشود. پسرها زل زده بودند به تلویزیون. تخته گاز می دیدند. نت قطع و وصل می شد. پست را سه بار ارسال کردم و نشد. بالاخره موفق شدم. حالا وقت چای بود.

لیوان گنده را از بالای سرم رد کردم و تکه آبنبات را هم گذاشتم توی دهانم.بلافاصله یادم افتاد از اول بهار تا الان چقدر مورچه توی خانه زیاد شده .  پای گلدان های حسن یوسف، روی میز ناهارخوری و امروز حتی روی مبل هم سه تا را کشتم. لازم به فکر کرد نبود. فقط با دهان باز، خیلی باز، صورت درهم رفته و بینی جمع شده بلند گفتم:

-چرا مورچه ها ترش ان؟؟چرا ترش ان؟؟

پسرها با تعجب نگاهم کردند و وقتی فهمیدند من مورچه چشیده ام زدند زیر خنده.

آبنبات را بیرون آوردم. سه تا مورچه چسبیده بودند بهش. لعنتی ها...ترش بودند. خیلی ترش بودند!

پسر بزرگه موقعیت را اینطوری تشریح کرد:

-خب مورچه اسید فورمیک داره دیگه. اسید ها هم ترش هستن!



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.