آقای پدر با گچ و بطری آب بزرگ و کوچک، قالب گرفت و یک جامدادی گچی درست شد.
من با گواش آبی و قرمز طرح یک حوض فیروزه و ماهی قرمز برای جامدادی نقاشی کردم.
پسرک بعد از تمام شدن کار گفت:
-اینا ماهی قرمزن؟ ماهی قرمزن؟ نه نیستن. اینا لولو خوره ان. من اینو نمی برم مدرسه. آبروم میره.
بعد از یکی دوساعت آمد و گفت:
-ببخشید حرف بدی زدم. ممنون که جامدادی رو برام درست کردی. من تازه متوجه شدم اونا چی ان. اونا بچه قورباغه ان. بازم ممنون!
یکی از تکالیف درس علوم شان درست کردن جامدادی با گچ بود. برایش درست کردیم و دستمزدمان شد حرفهای بالا.
صبح که برای خوردن صبحانه بیدارش کردم گفت:
-دیشب یه خواب دیدم مامان. خواب دیدم یه ماهی قرمز افتاده روی زمین ، داره می میره. توی دستم گرفتمش که نجاتش بدم. بعد انداختمش توی یه لیوان آب. حالش بهتر شد.اما جاش تنگ بود. یکی از قابلمه های تو رو برداشتم. توش آب ریختم ماهیه رو انداختم توش. بعدش حالش خوب خوب شد.خوابم خیلی عجیب بود ...نه؟
گفتم:
-فکر می کنی چرا این خوابو دیدی؟
-نمیدونم. تو بگو
-چون دیشب به ماهی قرمزای من خندیدی گفتی قورباغه. برای همین ماهیه اومده توی خوابت که بهت بگه : عزیزم من ماهی ام نه قورباغه!
-بخش شیطان رجیمِ روحم دارد بندری می رقصد که بچه را دچار عذاب وجدان کردم!!!
سلام پری جون ..پری کوچک غمگین عزیزم..نمیدونی چندتا پیج اومدم تا رسیدم اینجا...
منو میشناسی ؟ من از بچه های اشپز انلاینم..
همونی که مثل پارسا جون ماکی دوست داشت..دلم خیلی برات تنگ شده..یعنی برای همه دوستان دلم تنگ شده..
سلام عزیزم

تا اسمت رو دیدم بلافاصله یادم اومد که می شناسمت.اما اعتراف می کنم که یادم نیومد چیا می گفتیم و در مورد چیا حرف می زدیم.( پیر شدیم رفت)
خوشحالم که پیدام کردی و مهربونیت رو هدیه دادی به من
امیدوارم همیشه شاد باشین و سلامت
ممنون
خوشحال میشم به منم سر بزنید
3215