پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پانچ

بهشان گفته بودم هرکس یک تحقیق در مورد یکی از شخصیت های ادبی بیاورد تا برای نمره ی مستمرش دستم باز باشد و بتوانم نمره ی تشویقی بدهم.

مهتاب امروز سه تا کاور را به هم منگنه کرده بود. توی هر کاور یک برگ پرینت شده گذاشته بود. یک تحقیق سه صفحه ای در مورد (جبرا ابراهیم جبرا) شاعر فلسطینی .گفتم:

-مهتاب؟ چرا هر سه تا برگه رو توی یک کاور نذاشتی؟ چه کاریه؟ هر برگه رو توی یک کاور گذاشتی؟

خندید. با همان خنده های همیشگی اش گفت:

-آخه خانوم..رفتم از اینا بخرم. سه تا از اینا بهم داد. هیچکدومم سولاخ نداشت. سولاخ کن هم توی خونه نداشتیم. یعنی داشتیما..اما پیداش نمی کردم. منم هرسه تاشونو به هم منگنه کردم.

چپ چپ نگاهش کردم. دخترها از طرز نگاهم ترکیدند از خنده. گفتم:

-اینا، یعنی کاور دیگه؟ سولاخ هم یعنی سوراخ دیگه؟ سولاخ کن هم یعنی...

ساناز پرید توی حرفم:

-خانم.این همیشه همینطوریه. حرفشو بلد نیست بزنه. نمی تونه بگه پانچ. میگه سولاخ کن.

خنده هنوز توی صورت مهتاب  بود. گفت:

-چه فرقی می کنه خانوم. اگه بگم پانچ، شکل سولاخا عوض میشه؟ نمیشه که. همون سولاخ کن بهتره که!

تا آخر زنگ ادبیات دخترها سربسر مهتاب می گذاشتند.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.