پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دکترکلاسمون!

فائزه از شاگرد زرنگهای سال دومی است. امروز کاپشنش را کشیده بود سرش و خوابیده بود. با خودم گفتم این هم چشم خورد!

بعد از اینکه درس تمام شد، سرش را بالا آورد و یواشکی اطراف را نگاه کرد. گفتم:

-ساعت خواب!

موهایش یک وری ریخته بود توی صورتش. گفت:

-نه خانوم خواب نبودم.

-مریضی؟ حالت بده؟

-نه خانوم..

-مشکلی هست؟ منم تعجب کردم از خوابیدنت. تا حالا از این کارا ندیده بودم از تو.

-خانوم خواب نبودم که.

-پس چی؟

-خانوم صورتم یه مشکلی داره. دوست ندارم سرم بالا باشه صورتم دیده بشه. روی صورتم  جای سکه، سیاه شده.

-چی؟؟ یعنی چی؟ کسی با سکه زده توی صورتت؟

-نه خانوم.. یه جوش کوچولو داشتم. بدم می اومد ازش. محدثه گفت یه سکه بذار روی جوشت. با باند کشی ببندش. تا صبح همون طوری روی سکه هه بخواب. خوب میشه. خانوم مامان و بابا و داداشم بهم گفتن اینکارو نکن.اما من وقتی همه خوابیدن سکه گذاشتم و با باند کشی صورتمو بستم. خانوم صبح بیدار شدم دیدم جای سکه هه سیاه شده. خانوم ببینید. اصلا روم نمیشه کسی ببیندش. صبحم از خجالت اینکه مامانم اینا نبینن، دزدکی اومدم بیرون .نذاشتم کسی ببینه.

صورتش یک لک به شدت سیاه رنگ انداره ی سکه ی 500 تومنی داشت.

.

.

-محدثه امروز غایب بود.

-محدثه همان دختری است که به من توصیه کرده بود برای بهتر شدن درد پای پیچ خورده ام عرق و کندر را با هم قاطی کنم و روی پایم بمالم!

-محدثه شاید حسابدار قابلی نشود، اما دکتر قلابی خوبی خواهد شد!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.