پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

کائنات... داری چه غلطی می کنی تو؟

این روزهای لعنتی انگار از زمین و آسمان می بارد. از آسمان و زمین.

جمله ها را که می خوانم دلم می لرزد. خودم را محکم نگه می دارم که نروم زنگ نزنم. اما می روم. قبل از الو گفتن اشک های من سرریز شده. صدایش می آید که دارد دور می شود:

-من سالمم. نگران نباش. با مامانت حرف بزن.

و صدا دورتر می شود. حتی نمی ماند که سلام کنم. مامان حرف می زند. توضیح می دهد. نمی شود حرف بزنم. نمی توانم. متوجه می شود و می گوید:

-دیوونه چرا گریه می کنی؟ چیزی نشده که. هردوشون سالمن. ماشین هم خیلی آسیب ندیده. فقط درش...

خودش می آید و تعریف می کند.مامان گوشی را داده دستش تا صدایش مطمئنم کند.

بعد از یکی دوساعت مامان خودش به من زنگ می زند. می خواهد مطمئن شود که دختر 39 ساله ی گِر گرِویش، گریه را تمام کرده و نشسته به پسرکش دیکته بگوید.

رفته بودند داروهای شیمی درمانی فردا را بگیرند و تایید بشود و امضا بشود و ... که توی جاده ی بین شهری شلوغ بین این همه ماشین متوقف می شوند. یک کامیون از کنارشان راه می افتد. سپرش گیر می کند به در عقب ماشین. در را پاره می کند و ماشین را با خودش می کشد و می برد.

به کائنات عوضی فکر می کنم که توی این چندماه هرچه هنر دارد؛ دارد برایمان رو می کند. هر هنری. این دومین تصادف توی این چندماه بود.

چشم هام می سوزد. درد می کند. پیراهن سیاهم  توی آینه ، مرا بیچاره و بدبخت نشان می دهد. با این چشم های سرخ و پف کرده.

کاش این روزهای لعنتی تمام شوند. کاش تمام شوند.



نظرات 1 + ارسال نظر
شیوا سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 19:24 http://sheeva.blogfa.com

پروانه گلم مثل همیشه به خدا توکل کن بلا دور باشه عزیزم


ممنون عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.