پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شیرخوار

پسرک شش -هفت ماهه بود. شیر می خورد. شیر خودم را. و این برای من که پسر بزرگه حتی یک ماه هم شیرم را نخورده بود عین معجزه بود. به این معجزه می بالیدم.

یکی از آشناهای خانوادگی توی منزلش روضه داشت. خانمی که سخنرانی می کرد همه را دعوت کرد که فردا که روز شیرخوارگان است همه به محل( ...) بیایید و مراسم شیرخوارگان علی اصغر را باشکوه برگزار کنید. آن سالها تازه تازه این مراسم برپا می شد.

آدم خیلی مذهبی ای نیستم. اعتقاداتم در حد عقل ناقص خودم است نه بیشتر. سینه چاک بودن هم جزو عادات رفتاری ام نیست. تصمیم گرفتم فردا با پسرک شیرخوار و پسر بزرگه که آن وقتها برای خودش پسرکی بود، برویم به(...) و توی مراسم شرکت کنیم.

شلوغ بود. خیلی شلوغ. پله های ورودی (...) واقعا مسدود بود. بعد از یکساعت و نیم توی جمعیت فشار خوردن و له شدن، بالاخره خودم و دوتا پسرک را رساندم به بالای پله های (...) . جلوی در ورودی حسینیه اش. دوتا دختر چادر مقنعه ای، از آنها که مقنعه شان از این سنجاق های طلایی و نگین دار خوشگل دارد و تا روی ابروهایشان پایین کشیده شده ، دو طرف در روی چهار پایه ایستاده بودند و مادرها راچندتا چندتا داخل حسینیه راه می دادند. دلیل آن ازدحام وحشتاک توی خیابان و جلوی (..) هم همین بود. من که جلوی در رسیدم ، دخترک گوشه ی شالم را کشید.تا بیایم برگردم و ببینم کی شالم را کشیده و چکارم دارد، صدای جیغ جیغش گوشم را پر کرد:

-خانووووووم...گفتن شیرخوارا رو بیارین. فقط شیرخوارا. خجالت نمی کشین برای یک دست لباس هجوم میارین اینجا؟ خجالت نمی کشین بخاطر یک دست لباس این طوری وقت همه رو می گیرین؟ واقعا که. بخاطر یک دست لباس؟ ارزش داره خانوم؟؟ بچه ی به این بزرگی رو آورده اینجا که یه دست لباس بگیره. از خدا بترسین. زشته. خجالت داره واقعا....

مطمئن نبودم که دارد با من  حرف می زند.اما وقتی زن کناری ام گفت:

-خب شاید بچه ش شیر خواره. تو از کجا میدونی؟

و دخترک دوباره داد زد:

-این شیرخواره. اینو الان بذاری زمین تاخونه ی خودشون بدو بدو میره. این بچه شیرخواره؟

تازه فهمیدم که مخاطب داد و بیداد های دخترک منم. نشد که بگویم این بچه ای که می تواند بدوَد شش ماهه است. و هنوز شیر می خورد. ای..گاه گداری هم غذای کمکی می خورد. اما قوت اصلی اش هنوز شیر است. نتواستم چیزی بگویم. چون اشک های نادانم سیلاب شده بود توی صورتم و من دست پسر بزرگه را توی دستم داشتم  و از بین جمعیت، پله های شلوغ را با مصیبت مضاعف پایین می آمدم و صدای اعتراض زنهایی می خواستند از پله ها بالا بروند را می شنیدم. پسر بزرگه مدام سوال می کرد:

- مامان چرا برگشتیم؟  مامان چرا نرفتیم تو؟  مامان اون خانومه داشت تو رو دعوا می کرد؟ مامان چرا گریه می کنی؟ ماما ن داری برای امام حسین گریه می کنی؟

*

*

هفت هشت سال از آن روز گذشته. در تمام این سالها ؛ روز شیرخوارگان علی اصغر یاد داد و فریاد های آن دخترک افتاده ام و نم اشک نشسته توی چشمم. حتی وقتی تلویزیون تصویر مادرهایی را نشان می دهد و شیرخوارشان را بغل کرده اند و توی مراسم شرکت کرده اند، یا بلند می شوم می روم، یا چشمم را پایین می اندازم  که نبینم شان. دیروز هم اصلا به تصاویر تلویزیون نگاه نکردم. اصلا!

و می دانم تا عمر دارم روز شیرخوارگان از خانه برای این مراسم بیرون نخواهم رفت.




*

- پسرک قد بلند است و بزرگ تر از سن و سال خودش نشان می دهد

-توی مراسم آن سال قرار بوده که به هر شیرخوار، از طرف (...) یک دست لباس سقا بدهند. این را چندروز بعد متوجه شدم.




نظرات 3 + ارسال نظر
آذر یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 20:42 http://dahe40.blogfa.com

قدیما اعتقادات مذهبی پاک و بی آلایش بود. هنوز مذهب به دستاویزی برای رسیدن به اهداف دیگه تبدیل نشده بود
همین دو آتشه ها مردم رو از مذهب فراری دادن
متاسفم برای این خاطره ی تلخ که شاید هر کدوم از ما مشابه اونو داشته باشیم

چی بگم....
.
.

آخی...چقدر خوشحالم اینجا می بینمت. خیلی خوشحالم

بینام شنبه 25 مهر 1394 ساعت 19:41

چقدر بی تربیت و بی فرهنگ بوده خانمه. امیدوارم شفا بگیره .. کارش خیلی زشت بوده . تجاوز این نیست که مردها زنها رو زیر دست و پاشون له کنند. تجاوز با کلمات هم روانی کننده است .

آخی اشکهای شما رو کسی نباید دربیاره :)*

ملود شنبه 25 مهر 1394 ساعت 12:38

سلام خونه جدید
مبارک باشه


چه وحشتناک
چقدر از این خاطره ها تو ذهن تک تکمون هست
یک جایی یکی به اسم دین و دینداری
همچی خراب کرده رو سرمون

و ما هایی گاهی فقط به خاطر دل جایی بودیم
همون دل شکسته و برگشتیم
البته همیشه تو این خاطره ها
این پرنگ تو ذهنم نقش بسته
خدا تو دل شکسته ها خونه داره

من در این جای جدید خوشگل امضا دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.