پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

زنگ زدم بگم فرداشب شام....

-زنگ زدم بگم فردا شب شام خونه ی مایین. همین. کاری نداری؟

خب..عادت دارم به این فرمایشی حرف زدن هاش. به دستور دادن هاش. برای همین تعجب نمی کنم. می گویم:

-فکر نکنم بتونیم بیاییم. اونم تا کرج. آقای همسر کمر درد بدی داره. همین غروبی بردمش دکتر. تکون می خوره فریادش میره هوا.

-واقعا؟ ... خوب میشه حالا. تا فردا بخوایین بیایین خوب میشه.

-فکر نکنم. چندروزی هست کمردرد داره. به نظر نمیاد تا فردا خوب بشه.بگه نمام هم حرفش عوض نمیشه. میدونم نمیاد.

-حالا رو راضیش کن دیگه. یه کم قربون صدقه ش برو. یه کم زبون بریز. دست به سر و گوشش بکش. راضیش کن بیایین.

-حالا؟ بعد این همه سال زبون ریختن تمرین کنم؟

-آره..مگه چیه؟ برو..برو راضیش کن.می شناسمش..حرفش یکیه. تابستونی هم بهش گفته بودیم بریم شمال..گفته بود نمیام. و نیومد. میدونی تقصیر خودته. از بس مطیعی. از بس حرف گوش کنی. اصلا چه خانواده ی مطیعی! یکی حکم می کنه بقیه اجرا می کنن. تو خیلی مطیعی!

-خب.. خوش شانسه که زن مطیع داره.

-بله... خوش شانسه!

دوباره دستور می دهد که شام فردا شب اینجایید و خداحافظ!



-اگر بفهمد مخالف شمال رفتن و کیش رفتن با آنها من بودم نه آقای همسر....

-اگر بفهمد رد کردن شام دو ماه قبل و دهکده ی آبی پارس رفتن  زنانه ی آخر تابستان و شام امشب خود منم نه آقای همسر....

-اگر بفهمد دیگر دوست ندارم بگذارم از همه چیز سوء استفاده کند و آخر سر با چند جمله ی آتشین و تیز، مرا بچزاند و برای همین چندسال است که نخواسته ام رابطه ای با او داشته باشم....

-اگر بفهمد حتی محبتم به دخترش....حتی محبت نهانی ام به خودش... حتی خاطره های قدیمی مان..حتی خنده ها و گریه های مشترک مان...حتی شب بیداری هامان... مرا وسوسه نمی کند که دوباره ببینمش...


شاید هم می فهمد..خوب هم می فهمد..اما همان حس خودبرتر بینی و ریاست طلبی، قوی تر از هرچیزی در وجود اوست. همان حسی که باعث می شود ساعت نه و نیم زنگ بزند و با لحن دستوری بگوید:

-زنگ زدم بگم فردا شب شام خونه ی مایین. همین. کاری نداری؟


نظرات 2 + ارسال نظر
نل پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 23:06 http://ykishodan.blogsky.com

سلام. من یکم وبتم خوندم. اما متوجه نشدم که منظورت کی بود؟
چه شخصی اینقدر رسمی و با تحکم دعوت کرده؟

سلام
شاید منظورهمین بوده که مشخص نباشه

ّبینام پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 22:51

نوشته هاتو دوست دارم :)
فکر می کنم خیلی دوست داشتنی هستی. بوی نان تازه میدی انگار :)
منم بعضی چیزا رو که دوست ندارم میگم شوهرم دوست نداره ولی خب ادم اگه یکم دیگه قوی بشه میگه نــــــــــــــه خودم نمی خوام

سلام
ممنون لطف داری
به به..چه تشبیه زیبایی. بوی نون تازه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.