پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

فعل مفرد مخاطب / فعل جمع مخاطب

1


با خانم مدیر رفتم  مرکز خرید میلاد که چندتا لباس فرم ببینیم  تا یکی را برای همه انتخاب کنیم. بد بقیه بیایند و سایزشان را پیدا کنند و بگیرند. پسرک فروشنده مدام می گفت:

-اینو بپوش...

-اینو امتحان کن

-این یکی هم بهت میاد

-سایزتو داریم

-این  مدل سایزتو نداره




2


غروب که با آقای همسر رفتیم دکتر، موقع برگشتن، تا به ماشین برسیم یک چهره ی آشنا کنار خیابان دیدم. نگین یکی از دختر های سال سومی پارسال بود. خوشگل و زیبا و آراسته و آرایش کرده،  توی یک مانتوی خوشگل داشت به من لبخند می زد.

دست دادیم و احوالپرسی کردیم . بعد از دو سه جمله با لبخند کج گفت:

-موهاتو رنگ کردی..خیلی بهت میاد. خوشگل شدی!!


*


این روزها هیچ خوش ندارم مرا با فعل مفرد صدا بزنند. چه توی مانتو فروشی. چه توی خیابان!

نظرات 1 + ارسال نظر
شیوا جمعه 24 مهر 1394 ساعت 20:40 http://sheeva.blogfa.com

این تو گفتن و فعی مفرد به کار بردن رو نمیشه از سرشون انداخت نمیدونم چرا این طوری شدن همکارای جدید ِما یه مدت اگه بدونین با چه دقتی به شون شما گفتیم و فعل ِجمع گفتیم تا یاد بگیرن در کمال آرامش گوش کردن و بعد گفتن: خوب حالا اینو کلیک کن این دگمه رو بزن ببین اینجا مشکلم اینجاست. حکایت ما همون حکایت عجب سرگذشتی داشتی کل علی ِ..
پروانه جونم

شیوا جان..توی عالم همکاری میگیم عیبی نداره. البته یه جاهایی واقعا داره.اما وقتی فروشنده ی مانتو فروی که فوقش ده سال از بچه ی خودت بزرگتره..یا شاگردت که واقعا جای بچه ته فعل مفرد استفاده می کنه...باید کله تو بکوبی به دیفال

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.