پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دهکده ی کلش

مدتی است پسرک هی دارد خودش را به در و دیوار می زند تا توی هر ده تا جمله، یکبار اسم کلش آو کلنز را بیاورد.

-مامان... می دونی روی تبلت هم میشه کلش نصب کرد؟

-مامان... به نظرت میشه روی لپ تاپم ریخت؟

-مامان... فکر می کنی من اگه بتونم خودم واسه خودم تبلت بخرم...کلش هم می تونم نصب کنم؟

-مامان... میدونی همه ی دنیا کلش بازی می کنن غیر از خونه ی ما؟

-مامان ...اگه تو هم بازی کنی فکر کنم ازش خوشت بیاد

-مامان ...آرش هم کلش بازی می کنه؟

-مامان... میشه یه بار کلش نصب کنی من بازی کنم بعدش دوباره برش داری؟

-مامان...اون کیفه رو ببین. اگه گفتی عکس روش چیه؟ خب معلومه..کلش.


امروز با خبرهای دست اول آمده بود خانه:

-مامان....امروز بگو چی شنیدم... دوستم میگه که دوستِ دوستش...توی یه مرحله از کلش بهش پیام دادن که باید قرآن رو بسوزونی تا بتونی بری مرحله ی بعدی.. به نظرت من اگه به اون مرحله برسم چیکار می کنم؟ به نظرت من اونقدر بدجنسم که قرآن بسوزونم؟؟ نخیر هنوز پسرتو نشناختی. من بهشون کلک می زنم. من بهشون پیام میدم که : آقا بله..من سوزوندمش..حالا منو ببر مرحله ی بالاتر...اما در واقع اینکارو نمی کنم. یعنی سرشون کلاه میدارم. گولشون میزنم...

-مامان...یعنی واقعا می ارزه  آدم بخاطر یه بازی بخواد دینشو مسخره کنه . کتاب دینی شو بسوزونه؟؟

مامان... اصلا یه بازی اونقدر اهمیت داره که هم پولاتو بگیره هم  بخواد که کتابتو آتیش بزنی؟

معم هنرشان امروز در مورد بازی حرف زده و پسرک های دوم دبستانی هرکدام اطلاعات خودشان را در مورد کلش برای بقیه تعریف کرده اند و پسرک با کوله باری پر از اطلاعات کلشی آماده بود خانه.

چندسال قبل همین جو و شور و اشتیاق را برای جی تی ای در مورد پسر بزرگه داشتیم. دو سه تا ورژن جی تی ای را بازی کرد و مدام می خواست که بازی های جدیدتر را داشته باشد. اما از یکجایی به بعد به بهانه ی ویروسی شدن کامپیوتر، خشن شدن خودش ، وقت گیر بودن و .... بساط جی تی ای برای همیشه از خانه مان جمع شد. و مسلما حالا بعد از شانزده هفده سال مادر بودن، آنقدرها حواسم جمع است که نگذارم یک نیم وجبی هشت ساله خامم کند تا کلش باز شود و هی بخواهد جم بخرد و از دهکده اش مراقبت کند یا نکند!

هنوز که هنوز است پسر بزرگه با آه و حسرت به من می گوید که نگذاشته ام سیر جی تی ای بشود. و هیچ وقت از مقدار زمان بازی توی خانه ی خودمان راضی نبوده و هروقت خودش بابا بشود حتما برای پسرش جدیدترین بازی ها را می آورد و با هم بازی می کنند.حتی جی تی ای... حتی اگر قدیمی هم شده باشد.

امروز پسرک وانمود می کرد که از کلش ترسیده یا بدش آمده. اما می دانم که روزهای بعدی باز هم در مورد کلش و اشتیاقش به آن برایم خواهد گفت و من هم خودم را به شنیدن و نشنیدن خواهم زد.

همین ده روز قبل بود که دهکده ی شوهر خاله اش را با کلی جم  به فنا داد. و بعد هم گفت:

-تقصیر من نیست که.  مامانم نمیذاره من بازی کنم. منم بلد نیستم چطوری بازی کنم. برای همین دشمنا به دهکده حمله کردن!



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.