پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سرزنش

شاعران گروه های شعری در ذم حاجیان شکم گنده ی پولداری که هر سال و به ویژه امسال به مکه رفته اند، شعر می گویند و زنده زنده و تازه از تنور در آمده می فرستند برای هم گروهی ها. برخی می خندند و مسخره می کنند. برخی مرحبا گویان تایید می کنند و  چند تا فحش هم نثار اعقاب  و اسلاف حاجیان می کنند و برخی هشدار می دهند که بس کنید. یکی دو نمونه هم دل نگرانی های  خانواده های داغدار را شعر می کنند.

آدمهای گروه های معمولی تر، جوک های حج و حوادث امسال حج را برای هم می فرستند. آنجا هم پیام های عمومی و فورواردی حاکی از جبهه گیری های اجتماعی است. همه حاجیان را مقصر می دانند و انگشت اتهام را سمت شان گرفته اند و این نوع مردن را حق شان می دانند که گشنگان مملکت خود را گذاشته اند و رفته اند تا خیک گنده ی شیوخ عرب را گنده تر کنند. از شعر( مولانا )تا ( شعردکتر بادکوبه ای همین الان یهویی) گرفته تا عکس های جدید و قدیم از حجاج و کودکان حاشیه نشین، مدام بین گروه ها منتشر می شود.

به پیرزنی که گاوش را فروخته و مکه رفته حمله می کنند و دو نوجوان آسیب دیده ی  حج عمره را نشان می دهند و خلاصه توی این هیری ویری، فقط دستور صادر می کنند و سرزنش می کنند و متهم می کنند و تمسخر.


لابد همه ی ماها آدمهایی را دور و برمان داریم که وقتی می خوریم زمین بجای اینکه بیاید دستمان را بگیرد و بلندمان کند و ناز و نوازشمان کند و بگردد ببیند کجای زانو یا دستمان خراش برداشته، اول شروع می کند به سرزنش و توبیخ که: مگه کوری؟  حواست کجاست؟ چشمات نمی بینن؟ حقته..بس که سربه هوایی!

آدمهایی که وقتی مریض می شویم بجای دلجویی کردن و گشتن دنبال چای نبات و گل گاو زبان و جای گرم و نرم برای تو، سرزنشت می کنند و مریض شدن را حقت می دانند، چون به حرف شان گوش ندادی و مثلا توی زمستان بستنی خوردی یا کله ی صبح رفته ای دوش گرفته ای، یا هرچی..

آدمهایی که وقتی مثانه ات در حال ترکیدن است و ملاحظه ی خیلی چیزها را کرده ای تا مثلا توی جاده نخواهی  که از دستشویی بین راهی استفاده کنی، وقتی می رسی به اولین دستشویی امن و تمیز، بجای اینکه دستت را بگیرند تا با کمر دولا شده ات راحت تر راه بروی ، فوری سر زهر دار زبان شان را توی کلیه هایت فرو می کنند و تحقیرت می کنند و با ( نگهش داشتی که چی بشه) حالت را بهم میزنند.

لابد که نه...مطمئنم همه ی ما از این آدمها دور و برمان داریم. و مطمئنم که خودما هم از همین آدمها بوده ایم و هستیم..یا می شویم. بی برو برگرد.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.