پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

یوسف آباد خیابان سی و سوم

یوسف آباد خیابان سی و سوم ،در چهار فصل روایت می شود. راوی فصل ها به ترتیب: سامان - لیلا جاهد- حامد نجات و ندا ، هستند. این رمان با داستانی غیر خطی و با بهره بردن از بی نظمی زمانی و مکانی روایت ، به نوعی ضد روایت است. هر کدام از فصلها از زبان یکی از شخصیت ها تعریف می شود و در نهایت پازل خوش ترکیبی از کلیت داستان به دست می آید.

نویسنده در فصل های سامان و حامد بهتر درخشیده تا فصل هایی که راوی آن ها ندا و لیلا هستند و چنین به نظر می رسدکه  از نوعی زبان مردانه برای بیان تمام فصول ، استفاده شده.

این رمان ، یک رمان شهری با المان های پرنور و پرزرق و برق شهری است. نحوه ی پردازش شخصیت های رمان با واگویه های درونی و سرگردانی در زمان و مکان، بیانگر روح پریشان و سردرگم آدم های شهرنشین است.  

سامان یک جوان به شدت مارک باز و امروزی است که با رتبه ی هفده در کنکور سراسری،‌ رشته ی عکاسی را انتخاب کرده. لباسهایش تماما مارک و برند هستند و  پاساژهای درست و حسابی را به خوبی می شناسد و پاساژ گردی یکی از تفریحات مهم اوست. سامان با خودش ، با سپیده(دختری که چندماه قبل با او بهم زده)، با ندا( دختری که هم اینک با او قرار دارد)، با حامد و.. واگویه دارد. حرفهای ذهنی اش را یا خطاب به آنها می زند یا در حال محاکمه کردن آنهاست.

حامد استاد عکاسی است و چندسالی ساکن امریکا بوده. و در ایران زبان تدریس می کند. آتلیه ای به نام ملکه ی خاکستری دارد و ملکه ی خاکستری به گونه ای نماد تهران ، شهرخاکستری است. سامان نزد او کارمی کند. حامد با ماشین قدیمی خودش واگویه می کند و تمام حرفهایی که بین او و لیلا( عشق قدیمی اش) و ندا( دانشجویی که عاشق استاد شده) بیان شده را با ماشینش درمیان می گذارد.

لیلا، اوایل انقلاب  محجبه است و به کلاسهای تفسیر نهج البلاغه می رود. عاشق حامد است و مورد غضب مادر طاغوتی او. و درزمان حال  مانتوی صورتی می پوشد و به عرفان هندی تا جایی وارد شده که دو فرزند خیالی از مکتب عرفان هندی دارد و با آنها واگویه می کند.

ندا دخترجوانی است که نوجوانی اش را زیر سایه ی سنگین شرارت و شیطنت های غیراجتماعی برادرش، از دست داده و با مجسمه های شهری که درپارکها و خیابان ها نشسته اند، واگویه میکند.

زبان (یوسف آباد، خیابان سی و سوم) فاخر و شاخص نیست.معمولی است. شبیه واگویه های از هردری سخنیِ یک بلاگر کاربلد است. می توان این رمان را رمانی شهری، بل رمانی تهرانی دانست. تشریح موقعیت مکانی دانشگاه تهران، پاساژ گلستان، یوسف آباد ٰ خیابان توانیر و ولیعصر و ...، شاهد این مدعاست.

این کتاب داستانی خوشخوان و روان دارد.


یوسف آباد خیابان سی و سوم

سینا دادخواه

چشمه


بخش های از کتاب:



زارا فقط زارای پاساژ آرین ... بچه نشو شلوار رانگلر حتا تو تیراژه هم فیک است ... تامی زعفرانیه حرف ندارد ... لوئی ویتون الهیه الکی گران است. بنتون ونک پاییزه آورده بوسینی عباس آباد sale زده ... وقتی می رفتم توی نمایندگی ها انگار وارد شهری نامرئی می شدم. دکوراسیون، نور، رنگ. چوب لباسی های استیل که اگر چشم فروشنده را دور می دیدم یکی دو تایشان رو توی کوله ام می گذاشتم. ساک خریدهایی که بعضی وقت ها از خود لباس هم قشنگ تر بودند. حتا اگر می دانستم نمایندگی دارد از دم بِرَند فِیک به مردم قالب می کند، قشنگی ها پا برجا می ماندند.
 


بعضی وقت ها، چند سال پیش همین دیروز یا پریروز است. با سپیده خیلی پاساژ گلستان می آمدیم؛ نه تنها این پاساژ، همه ی پاساژهای بزرگ تهران. طول و عرض پاساژهای تهران قسمتی نامرئی از ابعاد ما شده بود. ... اردیبهشت هیچ وقت ماه خوبی برایم نبود. درخت توت مثل همه ی اردیبهشت ها میوه داده بود. من و سپیده زیر درخت توت دانشگاه نشسته بودیم. سپیده پرسید: سامان چرا ما با هم ایم؟ وقتی دیگر حرفی نداریم برای هم بزنیم؟




نظرات 2 + ارسال نظر
کمیته پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 04:58

کتابش با وجود نقد هایی که بهش بود دوس داشتم! برای من به شخصه تهران شهر دوست داشتنی نیست اما این کتاب نشون میداد تو تهران هم دوست داشتنی ها هست و درون افراد رمان مثل درون تهران پر از حرف و گوناگونی خواه خوب و خواه بد!شخصیت خانوما زیاد قوی و با احساس زنانه همراه نبود.ویک نکته برام جالب بود نمایش جان دادن به اشیا و همراه شخصیت ها شدن چیزی که این روزها زیاد شده هر کس یک همدم بی جان برای خودش پیدا میکنه مثل ماشین یا مجسمه!!!!تنهایی در حین قرارگیری تو مرکز تجمع و شلوغی...!اعتراف میکنم دلیل خرید جین کتاب یوسف اباد و علاقه من به این محله است:-D

خیلی وقت پیش خوندم. همون اولاش اونقده اسم مارک لباس و کفش آورده بود حالم رو بد کرد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.