پسر کوچیکه می خواد قبل از بزرگ شدنش یک انتشاراتی بزنه. و کتاب های منو چاپ کنه.
اسم نشرش هم اینه: آمو - علیخانی
اصلا هم فکر نکنید که چون یکبار بردیمش دفتر آموت و آقای علیخانی رو چندبار از نزدیک دیده و تحویل ویژه گرفته شده ، این تصمیم رو گرفته. خیر..خودش میگه :
-انتشارات خودمه. دلم می خواد این اسمو براش بذارم!!! ( آمو ) چون شبیه (آموته) و من خیلی دوستش دارم. (علیخانی) هم که ..مشکلی نداره. داره؟؟؟ فامیل خودمه !!
گفتم:
-نه نداره عزیزم!! موفق باشی
این هم غرفه شون توی نمایشگاه!!!!
آخی.یادش به خیر.من بجه بودم با خواهرم کارتونای بزرگ رو بر می داشتیم خونه درست میکردیم.خونه های تریبلکس
بعد میومدیم وسایل اسباب بازی خونه رو توش میچیدیم.بعد که کم میاوردیم وسیلع خیلی شیک و مجلسی از وسایل خونه سازی و لگو استفاده میکردیم.مثلا ایوون وسایل خونه سازی میشد کاناپه.لگوهای سطح صاف میشد تخت.تازه بعضی موقع ها از دومینو هم استفاده میکردیم..عروسکم خودمون میسخاتیم.تازه واسشون لباسم درس میکردیم.هی.یادش به خیر.عروسکای کاغذی.بعدش شطرنج خریدیم مهره هاش کوچولو بود از اونا به عنوان آدم استفاده میکردیم.
همه مون از این دست خاطرات داریم فکر کنم.
لعیا جان خوشحالم اینجا می بینمت