پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

قرص حیوانات

اسمش را گذاشته ام قرص حیوانات. بس که جک و جانور می ریزد توی خوابهام.

انگار بغلم کرده بود.به مهر.به نوازش.اما من سرگنده ی سگی وحشی را می دیدم که می خواهد سرم را بکند و بخورد.اینطرف صورتم هم گرگی دهان کف آورده می غرید.می ترسیدم. مثل سگ.نمی شد از خواب بیدار شوم و به سگ و گرگ بگویم اینی که بغلم کرده همه ی شما درنده ها را حریف است.طوری  مرا از پله های زیرزمین بالا می فرستد و دورم می کند از کانون آتش که خدا هم خنده اش می گیرد.بیدار که شدم گفته بود از جایم تکان نخورده بودم. حتی به اندازه ی اشاره ی انگشتی. عمیق و سنگین خوابیده بودم و هیچ توپی تکانم نداده بود.

دوشب خورده بودمش. سرم قیلی ویلی می رفت و تهوع داشتم. خودم را زدم به نفهمیدن. فردای آن شبی که سگ و گرگ آمدند سراغم دستور دارو را چک کردم. شبی یک نیمه قرص بود و من کامل خورده بودم.تقصیر خودم بودم. آهن ربای خنگ خودم گرگها را به سمتم کشانده بود.

دوشب قبل نیمه قرص را خوردم و باز حیوانات آمدند. سه دختر کوچولوی هپلی شلخته با موهای فرفری کثیف و درهم گوریده و آب و صابون ندیده داشتند یک کانگوروی چاق و گنده را زنده زنده می خوردند.چشمهاش را درآورده بودند. گوشت تنش را چنگ می زدند و به دندان می کشیدند و می خوردند.حیاط خانه ای که شاید مال من بود را پر از خون و گند و کثافت کرده بودند.خارجکی سرشان فریاد کشیدم و ده بار با خشم خروشیدم که: گو اوت ( go out ). وحشیای بیشعور. حیوون خدا رو چطوری دارن می خورن.

دکتر گفته بود دیوانه ها را که نمی توانیم آدم کنیم. پس باید از خودمان مراقبت کنیم. حالا این نیمه قرص می خواست از من مراقبت کند؟ پس چرا بخش درندگان باغ وحش حیات را سراغم می فرستد؟دنیای اطرافم سوررئال سیاهی ست. گروتسک تاریکی ست.قبول.قبول. دیگر حرفی نمی ماند.

اسمش را گذاشته ام قرص حیوانات. جلوی تلویزیون می ایستم و می رقصم و مانع دیدن صفحه ی تلویزیون و سریالش می شوم. هندزفری توی گوشم است و اوپس اوپس آهنگ گوشم را کر کرده. با دست حرکاتی می کند که یعنی (خیلی سرخوشی).شاید هم چیز دیگری گفته باشد. نمی شنوم.می گویم: تقصیر قرص حیواناته.

بعد از چندماه دوباره امشب هوای ورزش و رقصیدن به جانم افتاد.تقصیر قرص حیوانات باشد شاید.


* ص توی خوابم بود. خودش را کثیف کرده بود. مرد مبلی داشت کتکش می زد.پام روی کثافت رفت و خیس شد. تمیزش نکردم. می خواستم مرد مبلی را خفه کنم. ص را ببرم بشورم و لباسش را عوض کنم .کانگورو را دیدم و سه دختر را.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.