بس که توی این سال کرونایی با مردم توی خونه معاشرت نداشتیم، اصول اولیه ی ترو تمیز کردن و جمع و جور کردن رو رها کردم به امان خدا.
بجای یک روز قبل، دو روز قبل جارو و گردگیری می کنم. بجای چپوندن بالش و لباس توی کمد، همه رو روی هم ردیف می کنم کنار تخت. بجای فشردن کاغذ ماغذ و سررسیدهای مربوط به قصه هام توی کشوها و قفسه ها، می چینم شون زیر میز پذیرایی( فعلا همین میز پذیرایی میزکار منه)، بجای استتار سیب زمینی -پیاز و کیسه ی زباله ی تفکیک شده ی پلاستیکی و کاغذی با پارچه ی جینگولی، در ملاء عام رهاشون می کنم.
و زشت تریت کار چیه؟
مهمون رو برداری ببری توی همون اتاقی که اینها رو چیدی و مثلا از چشم دور کردی.
همینقدر رها و ریلکس!!
و البته مهمونی که ببریش توی اتاقت دیگه فقط مهمون خالی نیست. دوسته. دوست!
فکر کنم سری بعد حوله تن پوش و کاپشن و پتو و بالش رو همونطور روی مبل باقی بذارم و حالا یه لم هم بدیم و تخمه بشکونیم با هم
اصلا خوشم میاد از فرط اشتیاق هی توی حرف هم بپریم و حرف حرف بیاره و از همه چیز و همه جا حرف بزنیم.
دمت گرم دختر.