شما به دل نگیرین.خیال کنین یکی نشسته جلو آب روان داره با خودش سنگ وا می کنه.
حقیر شدن بسه دیگه. به خاک نشستن بسه دیگه. مضحکه شدن بسه دیگه. از یه جایی دست بکش از خواب و خیال . خواب دیدی که دیدی. مگه همه ی خوابها تعبیر دارن؟ بلکه م خواب صادقه نبوده. خواب هشلهفتی بوده از فکر و خیالات موهوم.
هر چیزی رو که نباید رفت گفت. نباید رفت گذاشت کف دست طرف که . نباید گفت خب. گاهی فکر می کنی اگه بری بگی فوق فوقش طرف میگه( اِهِکی...چه خیالا! خیال خام پلنگانه ت به سوی ماه پریدنه! جمع کن کاسه کوزه ت رو بابا! هر بیشه گمان مبر که خالی ست، شاید که پلنگ خفته باشد ).
اصلا همین پلنگ! چی می خواد از جون آدمیزاد که هرجا سرک می کشی نشسته توی فرق ادبیات!
هی پلنگ پلنگ نکن واسه خودت. خلط مبحث نکن. اصل کاری اینه. لالمونی بگیر. یاد بگیر که لالمونی بگیری که دهانِ دوخته از هزار دهان ندوخته محترم تره. ارزش و حرمتش هم به جا تره.
درز دهانت رو باز کردی و کوک و بخیه هاش رو بی وقت و اصلا بی خود و بی جهت باز کردی که چه؟ حالا هم بکش. نه. بخور. حالا هم بخور. خوردی؟ نوش جونت! تا تو باشی درس مرغابی و لاک پشت کلاس دوم دبستانت رو فراموش نکنی. چی چی بود می گفت؟
هان!
( لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود)
حالا که لاک پشت شدی و از اون بالا افتادی پایین، با استخون ها و لاک شکسته ت و مهره های در رفته و کمر رگ به رگ شده ت، ناله کن. اونقدر ناله کن تا جونت دربره. به هیشکی هم نگو که (پیرانه سرم، عشق جوانی به سر افتاد! ) خودتو خوار تر از این نکن.
امسال مگه سال تمرگیدن توی خونه نیست؟ بتمرگ خب! بتمرگ توی لاک شکسته ت و لام تا کام حرف نزن. دیدی که حرف زدن چه ها باهات کرد.
اینقدرم نگاه نگاه نکن و زل نزن به در و دیفال. از در و دیفال صدا در نمیاد . کسی دلسوز تو نیست که بیاد ضماد بماله به ترک های لاکت یا چادر ببنده به کمر مهره دررفته ت. نبایدم باشه. هرکی خربزه می خوره پا لرزشم باید بشینه. بشین و لرز کن و صدات درنیاد.
اعتراف کنم
گاهی هیچی از متناتون متوجه نمیشم
قصه هست؟ واقعیت هست؟ خطاب به فردی هست؟
اما اینو میدونمکه دوستداشتنی هست
خب هدف منم همینه.
ممکنه هرکدوم از اینایی که میگین باشه. و البته که هست.
بذارین پای خباثت ذات نویسنده که باید بنویسه و می نویسه اما سربسته و دربسته