پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ماشین نخوره تو رو!

چهل و دو ساله ام.  حالا... چهل و یک ساله ای که وارد چهل  و دوی عمرش شده. مهم این دهه ی چهارم است که بالاخره واردش شده ام.

داشتم می گفتم، چهل و دوساله ام ، اما هنوز موقع رد شدن از خیابان می گویی:

-از این سمت من بیا.

( از همان سمتی که ماشین نمی آید.)

و

-بیا این سمت خیابون

و

-از اینجا رد شو

و

-الان رد نشو

و

-الان رد شو

و

-مواظب ماشین ها باش

و

-...

*

خلاصه طوری که انگار دست یک دخترک شش ساله را گرفته ای و مراقبی که گرگه او را نخورد، هی موقع رد شدن از خیابان، امر و نهی می کنی. مثل تمام این سال هاو مثل تمام این سال ها!

هی ...هی ... هی ...

پیر شدیم. اما درست نشدیم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.