یک روز دوشنبه باشد. تو مشغول کارهای تمام نشدنی خانه تکانی باشی. تلفنت زنگ بخورد. پیش شماره ی شمال را ببینی . نشناسی و با خودت بگویی: یکی از خواهر ها؟ یکی از دوستها؟ کی؟
بعد صدایی جوان...خیلی جوان. نه، جوان نه. نوجوان!! تاکید می کنم، نوجوان ، با تو حرف بزند و بگوید که شیوا جان پورنگ است
از شمال زیبا به تو زنگ زده تا بیرون آمدن پرتقال خونی را تبریک بگوید و با صدای زیبا و کلمات مهربانش دلت را گرم گرم کند.
مگر می شود که لبخند نزنی و فکر نکنی که دنیا جای خوبی است؟
نوشتن این موضوع به تاخیر افتاد. اما باید می نوشتم تا خوبی ها و مهربانی ها بماند.
بوس ها و قلب ها برای تو
شیوا که ماهه ... زیبا و مهربون و خانوم و شیطون و همکار عزیز خودم ... صد البته به خاونومی و زیبایی و هنرمندی شما پروانه عزیز
جدی؟؟





به به... خوشا به سعادتتون که صدای نازنین و مهربونش رو هرروز می شنوید
دلم همکاری با شیوا رو خواست
ممنون از محبت شما مریم عزیزم
سلام دوست من
وب جالبی دارید به منم سربزنید
سلام
لطف دارید