پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بیا بوخون

یه غلطی کردیم کتاب رو معرفی کردیم و ناشر رو تگ کردیم روی پست . حالا اینستای نشر هی پیام میده بیا بقیه ی کتابهامونم بخون. حیفه نخونی. نباید از دستش بدی. ما راهنمایت می کنیم کدومو بخری و بخونی. حیفه این نویسنده رو از دست بدی. کی راهنماییت کنیم؟ کدومو بگیم اول بخونی؟


آقا...آقا...آقا...

از خدا که پنهون نیست، از شما هم پنهون نباشه. من از یه نشر دیگه دو سه تا کتاب از این نویسنده دارم. این کتابم هدیه بود که ناشرش متفاوته.

ول کن دیگه آخه!!

سین ها را غین تلفظ می کند

اونقدر بی حسی زد به این دندون که انگار دندون فیل رو می خواد بی حس کنه!!!!


اَخ مثل بچه ی شوهر

زن وقتی از مهر و آغوش باز پدرش مطمئن نباشه، از جورو جفای شوهرش شکایت نمی بره به بابا و بر نمی گرده به خونه ی پدری. می سوزه و می سازه.

بچه وقتی از منطق و درک پدر و مادرش مطمئن نباشه، آزار و اذیت دیگری در محیط مدرسه، بازی، کلاس های متفرقه و ... رو برای اونها تعریف نمی کنه. می ریزه توی خودش.

هزار هزار نمونه شبیه این هست که بشر رو مستاصل می کنه و مجبورش می کنه که بمونه و تاب بیاره و خفه بشه.

امان! امان از وقتی که بدونی بابات دوستت نداره و حمایتت نمی کنه. امان از وقتی که بدونی پدر و مادرت دوستت ندارن و حمایتت نمی کنن.

حالا بیا ملتی رو ببین که بالاسری هاش دوستش ندارن. خونش، جونش، مرگش، زندگیش، گشنگیش، به هیچ جای بالاسری هاش نیست. بیا ببین ملتی که هیشکی دوستش نداره چطوری محبوره توی چهارچوب ادا و اصول های آپدیت شده ی روز به روز ( فساد محرز ترک موتور و سگ و تجرد تا فلان سالگی و ممنوعیت کاندوم رایگان و ...)، باز هم تاب بیاره و باز هم تاب بیاره.

می فرمان سعی دارن باز هم آستانه ی تحمل مردم رو بالا ببرن. تحملی باقی مونده که آستانه ش بالا پایین بشه؟ پاشنه و آستانه و آسمانه و طاق و طاقچه ی بنای جامعه رو که به خاک دادین تمام شد رفت. برای یک مشت آدم افسرده ی نگران از نان شب که نمی دونن روز بعد و  ماه بعد حقوق دارن یا نه ، چه آستانه ی تحملی؟ اسم این مدل تاب آوردن داشتن آستانه ی تحمل نیست.  سِر شدن از فرط درده. دردی که مدام  خونریزه  و جامعه مثل جانوری زخمی با زخم خونریزش همچنان راه میره تا جایی که خون کاملا  تخلیه بشه و از پا بیفته.

وقتی آغوش گرم و حمایت شما رو نداریم، وقتی نفرت و توسری زدن شما رو می بینیم، وقتی دورسفره نشستین و دور ریز سفره تون رو هم بالای سر مردم نمی پاشین، چه کنیم از دست تون؟ کجا بریم؟ کی ما رو می خواد؟

قدغن

دختر تالشی رو که پدرش اون جور با قساوت سر برید، یه عده از خواهران  اهل بیت چی چی الحوزه بیانیه دادن که: بفرما.. وقتی میگیم ازدواج توی سن پایین خوبه. میگین کودک همسری ممنوع! اینم نتیجه ش!( خب خواهر من اگه هورمونهای شما اینقدر فعاله توی اون سن، شما بفرمایین کودک همسر بشین.بذارین بقیه ی دخترکان این خاک خاکبرسر شده، نفس بکشن، دور و بر خودشونو بشناسن. بفهمن زن بودگی و مادر بودگی یعنی چی. بعد تشخیص بدن که با کی هم رای و هم دل هستن تا باهاش برن زیر یک سقف).

دختر آبادانی رو که لب شط سربریدن ، یه عده گفتن( اول برو ببین چی کار کرده.خیانت کرده. فرار کرده. بعد بیا بگو چرا کشتش).یعنی نخواستن و رد کردن یک آدم،  مجازاتش مرگه. اونم  سربریدن لب شط. چقدر عطوفت موج می زنه توی شریان های آریایی تون بابا. گویا خواهر دختر با برادر همین کسی که قتل مرتکب شده ازوداج کرده و مدام مورد ضرب و جرح قرار می گرفته. دخترک رو هم به  به اجبارعقد برادره درآوردن. دخترک بهترین راه رو فرار تشخیص داده. توی این سن، بهترین راه چیه؟ یا فرار یا خودکشی؟ اگه این بچه بزرگتر بود، بازهم فرار می کرد یا سفت و سخت می ایستاد که من این جانور رو نمی خوام؟ کودک همسری خوبه نه؟ یا می زنی توی سرش تا  از ترس حرف گوش کنه، یا از روی کم تجربگی و نادانی و ناآشنایی به حقوق انسانیش، مسیر رو اشتباهی می ره و تو هم قشنگ!!! مجازاتش می کنی.عده ای هم برات سینه سپر می کنن که آفرین..مرحبا...!

گفتم حقوق انسانی. خودم خنده م گرفت. دوچرخه سواری برای خانومها که ممنوع شده بود. ترک موتور نشستن رو هم ممنوع کردین؟ آخه چی توی مغز کپک زده و پر از لجن تون موج می زنه؟ با دیدن زن، ترک موتور شوهرش یا موتور مسافرکش یا اصلا موتور هزار!!! چه تصویری میاد توی ذهن بیمارتون مگه، که دنیا را به کیش خود می پندارین؟

سگ و شیشه ی دودی هم مظاهر فساد اعلام شدن. بخ بخ!  از این کشف و دریافت. بخ بخ! فساد اون چیزی که باعث میشه بخشی از این مملکت رو رفاقتی بزنن به اسمت نیست! اون چیزی که دکل و دلار و زمین و کوه و جنگل رو اَجی مجی لا ترجی غیب می کنه نیست! سگ داشتن فساده! ای اف برشما ملت فاسد سگ پرور که باعث شدین ماها توی فقر و فاقه دست و پا بزنیم و بترسیم که مبادا گشنه بمونیم و کسی نباشه یه لقمه نون بده دستمون. سگهاتون رو جمع کنین تا همه خوشبخت بشن. دود شیشه هاتونم با دستمال پاک کنین.

ببینم چند سالته؟ مجردی هنوز؟ بیا جریمه شو بده. ما باید منبع مالی داشته باشیم تا کودکانی که همسر می خوان رو ساپورت کنیم.

هووووی..عابر پیاده! بیا ببینم... صورتت اسکن شده. شماره ی ملی ت اینه. داری راست راست می چرخی سی خودت؟ بیا جریمه بده ببینم. می خواهیم از قِبَل این جریمه ها دود شیشه ی ماشینا رو پاک کنیم. سگها رو اخته کنیم. خودتونو خفه کنیم اصلا.

دندون مُرواری

از ترس رنگ نگرفتن دندونها روزی سه بار مسواک می زنم. بلکه م بیشتر.

عشق ، کار و منزلت در عصر مدرن

می گوید توقع وفاداری و نکوهش خیانت از پیامدهای رمانتیسیزم است. از آغاز خلقت، جفت ماندن زن و مرد برای تولید مثل بوده. نه حتی لذت. عشق نیز زاییده ی رمانیتک بازی هایی ست که وارد فرهنگ بشری شده. و همین تهاجم به سرشت و طبیعت خلقت باعث شده انسانها از یکدیگر متوقع باشند با پایبندی و تعهد. بین حیوانات چنین چیزهایی برقرار نیست و انسان بعنوان حیوانی دوپا، خود به دست خود قواعد و قوانینی برای سخت تر کردن زیست خویش ساخته.

رسانه های خبری را نکوهش می کند و آدمهای معتاد به اخبار ورم کرده از حجم فاجعه و مصیبت را بیشتر. می گوید ما عادت کرده ایم هر روزمان را با دنبال کردن اخبار قتل و تصادف و تجاوز و سرقت شروع کنیم و هرچه مورد دلخراش تر و خون ریز تر باشد، بیشتر ارضا می شویم.

و هنر:

این از همه تکان دهنده تر است. می گوید آن بخشی از هنر مورد پسند ماست که در آن احساس خلاء و پوچی کرده ایم. تمایل مان به چیزهای ساده و مینی مال یعنی پُریم از زرق و برق و ادعا و لاف و گزاف. تمایل به زرق و برق و لاکچری گری یعنی درون به شدت فقیر و آزمندی داریم که با  دکورهای طلایی و متظاهرانه، سیرابش می کنیم.

هنری را می ستاید که نقصان و کاستی را نمایش بدهد. چرا که آدمی را ناقص می داند و می گوید که انسان باید به این کاستی و ناکاملی خویش، آگاه شود.


عشق ، کار و منزلت در عصر مدرن

آلن دوباتن

نشر فرمهر


دامنگیر

گیاه بودم اگر ، بی حال و پژمرده می شدم. برگهام روی ساقه ام می خمید. لبه های تنم زرد و سوخته می شد. خاکم را عوض می کردند ، جایم را عوض می کردند. گلدان بزرگتر و قشنگی بهم می دادند، برایم شعر می خواندند شاید، نوازشم می کردند، از دور بوسه می فرستادند برایم شاید.

آن وقت دوباره سبز شدن را از سر می گرفتم. هی جوانه می زدم و برگ برگ وسیع تر می شدم.

گلدانم تنگ آمده. برگهام سوخته. عروق و آوندهام  گرفته.

خاکم را عوض کنید.

سنگ

بعد از کلی انتظار کشیدن که امامزاده باز شود و مردم بتوانند سرخاک بروند، سفارش سنگ کار بعدی بود. کار سنگتراش ها آنقدر زیاد بود که چند هفته طول کشید تا سنگ آماده شود. شهرداری امر کرده سنگها را به نوبت نصب کنند، بس که تعداد متوفیان این چهارماه زیاد بوده.  سنگتراش با گرفتن پول بیشتر نوبت را جلو می اندازد اما باز هم سر موعد آماده نیست.

امروز شعرم را، عکست را دیدم. عکس عکست را.سیمان خیس دور سنگ را.

آنقدر چشم کشیدیم برای عادی شدن اوضاع که خو کردیم به درد کشیدن.

امروز بغض کردم. نم اشگی چشمم را خیس کرد.اما از سیلاب ویرانگر خبری نشد.

تا کی موسمش برسد و پای در گل بمانم از غصه ی  سنگ سیاهت.

رقص

رقص: کنشهای مبتنی بر حس و حرکت، جهت ابراز شور و هیجان که بیانگر یک تجربه یا درک و دریافت است.

رقص در انسان و حیوان نمود عینی دارد. در انسان به شکل هنرهای رزمی، نمایشی و ورزش هایی که حرکات تکرار شونده دارندو در حیوانات به صورت حرکات مکرر که برای جلب نظر جفت، جهت جفتگیری  انجام می گیرد، دیده می شود.حتی حرکت برگ گیاهان در اثر وزش باد، شکلی از رقص پدیده های طبیعت است.

رقص های آیینی و سنتی  از تمدن های باستانی تا جوامع معاصر نشان  از قدمت این  موضوع در سرشت انسانی دارد. برخی مناسک مذهبی نیز آمیخته به حرکاتی متوالی با الگوهای پرتکرار بدنی ست( تسبیح گرداندن، ذکر گفتن با لب، حرکات بدنی نماز، سرجنباندن مقابل دیوار ندبه، حرکات  بدنی مقابل خدایان هندو ، سینه زنی و زنجیر زنی و ...) . شاید  نامیدن رقص در بعضی از این اعمال  مورد انتقاد قرار بگیرد اما رقص چیزی جز این نیست. حتی اگر در زبانهای مختلف به نام های مختلف خوانده شود. هرجا که حرکات بدنی به شکلی معین و با الگویی متوالی انجام شود، رقص اتفاق افتاده. ممکن است این حرکات با لحنی محزون و غمناک( نوحه و سوگ و ...) باشد، یا با موسیقی شاد و پرهیجان. در هر دو مورد ریتیمیک و الگو مدار است.

حال اینکه چرا در برخورد با این دو نوع حرکت بدنی جبهه گیری می شود و حزن و اندوه پسندیده تر از ابراز شادی و شوق است، موضوعی ست که به نحوه ی اداره کردن یک جامعه برمی گردد.جامعه ی شاد و فعال و پویا، سرشار از انرژی ست و هنگام مواجه شدن با مصایب و فجایع فردی و جمعی می تواند آن بخش آسیب دیده ی خویش را به واسطه ی همگرایی جمعی که به سمت شادی میل می کند، سریع تر درمان نماید.اما جامعه ی محزون و در غم فرورفته، میل به درونی کردن اندوه دارد و در برابر مصایب فردی و جمعی روز به روز مستاصل تر و عاجزتر ظاهر می شود. 

سروتونین (هورمون شادی)  در مکانیسم بدن موجود زنده نقش مهمی ایفا می کند. بهبود عملکرد دستگاه عصبی و گوارش ، توده ی استخوانی و گردش خون  و ... وابستگی مستقیم به میزان ترشح این هورمون دارد. کاهش این هورمون سبب افت فعالیت در ارگان های زیستی شده و پیامدهای آن به صورت علایم بالینی و افسردگی ظاهر می گردد. سروتونین به طور طبیعی با حرکات ریتمیک و پرهیجان ترشح شده و کیفیتی تحت عنوان (حس خوب) در بدن ایجاد می نماید. به طور غیر طبیعی هم با داروهای شیمیایی و گیاهی وارد بدن می شود.

*********************************************************************************

-اگر بخواهم با مستندات علمی لزوم  ماهیت رقص در برنامه ی زندگی را آنالیز کنم، تا الی ماشاءالله مطلب و مقاله و متن هست که می شود بهش استناد کرد.

-گارد گرفتن علیه رقص یک معنی دارد: کنترل شادی و غم دیگری. بعبارتی فعال کردن یا منزوی کردن  انتخابیِ جامعه.

-لازم نیست خردادیان باشیم. شلنگ تخته انداختن ریتمیک هم سروتونین آزاد می کند.

-ترجیحا این شلنگ تخته ها با موسیقی شاد و زیبا باشد. با مزخرفات و محتوای بی ارزش گوش مان را نیازاریم.

-بچه ها را ترغیب کنیم به رقصیدن.بعنوان یکی از رفتارهای طبیعی نه کاری غریب که فقط در مراسم و مواقع خاص انجام می شود.

-کسی  جز خودتان به فکر شما نیست. خودتان برای زنده شدن جسم و روح تلاش کنید.

-یک وقتی هم با زبان ساده تر و عامیانه در موردش حرف می زنم. توی این قالب احساس رقصیدن با کت و شلوار  و گریم سنگین دامادی زیر ژل و پودر و تافت و برف شادی دارم.




عیادت

می آیید عیادت مریض عمل کرده، اونم یه عمل  معمولی نه سخت و پر ریسک، بعد جلوی روی مریض میگین:

-برای کفن و دفنش فلان مبلغ نگه داشتیم. بقیه رو خرج کنه، کیف کنه برای خودش؟؟؟؟؟؟؟؟؟


هفتاد سالشه؟

خواهرتونه باهاش راحتین؟

مرگ حقه و برای همه هست و نمیشه جلوش رو گرفت؟


خب باشه...

اما اینقدر هم عاطفی و با محبت نباشین لامصبا. آدم دلش براتون میره خب!!!!!!!!!!!!!!!!!