پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اَخ مثل بچه ی شوهر

زن وقتی از مهر و آغوش باز پدرش مطمئن نباشه، از جورو جفای شوهرش شکایت نمی بره به بابا و بر نمی گرده به خونه ی پدری. می سوزه و می سازه.

بچه وقتی از منطق و درک پدر و مادرش مطمئن نباشه، آزار و اذیت دیگری در محیط مدرسه، بازی، کلاس های متفرقه و ... رو برای اونها تعریف نمی کنه. می ریزه توی خودش.

هزار هزار نمونه شبیه این هست که بشر رو مستاصل می کنه و مجبورش می کنه که بمونه و تاب بیاره و خفه بشه.

امان! امان از وقتی که بدونی بابات دوستت نداره و حمایتت نمی کنه. امان از وقتی که بدونی پدر و مادرت دوستت ندارن و حمایتت نمی کنن.

حالا بیا ملتی رو ببین که بالاسری هاش دوستش ندارن. خونش، جونش، مرگش، زندگیش، گشنگیش، به هیچ جای بالاسری هاش نیست. بیا ببین ملتی که هیشکی دوستش نداره چطوری محبوره توی چهارچوب ادا و اصول های آپدیت شده ی روز به روز ( فساد محرز ترک موتور و سگ و تجرد تا فلان سالگی و ممنوعیت کاندوم رایگان و ...)، باز هم تاب بیاره و باز هم تاب بیاره.

می فرمان سعی دارن باز هم آستانه ی تحمل مردم رو بالا ببرن. تحملی باقی مونده که آستانه ش بالا پایین بشه؟ پاشنه و آستانه و آسمانه و طاق و طاقچه ی بنای جامعه رو که به خاک دادین تمام شد رفت. برای یک مشت آدم افسرده ی نگران از نان شب که نمی دونن روز بعد و  ماه بعد حقوق دارن یا نه ، چه آستانه ی تحملی؟ اسم این مدل تاب آوردن داشتن آستانه ی تحمل نیست.  سِر شدن از فرط درده. دردی که مدام  خونریزه  و جامعه مثل جانوری زخمی با زخم خونریزش همچنان راه میره تا جایی که خون کاملا  تخلیه بشه و از پا بیفته.

وقتی آغوش گرم و حمایت شما رو نداریم، وقتی نفرت و توسری زدن شما رو می بینیم، وقتی دورسفره نشستین و دور ریز سفره تون رو هم بالای سر مردم نمی پاشین، چه کنیم از دست تون؟ کجا بریم؟ کی ما رو می خواد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.