-
تقصیر توئه
جمعه 10 دی 1400 17:45
متنفرم از وضعیتی که کسی باعث بشه احساس ناکافی بودن، ناقص بودن، مقصر بودن، کوفت بودن بکنی. اصلا چه تقصیری چه کوفتی؟
-
خبرخبر
جمعه 10 دی 1400 17:44
اخبار رسانهی میلی رو دیدین؟ از سرتاسر دنیا فقط سیل و گردباد و جنگ و کشتار و بدبختی و بیچارگی رو خبررسانی میکنن مبادا مردم ایران بفهمن بقیهی دنیا حالشون خوبه و خوش و خرم زندگی میکنن و یه وقت دلشون نخواد. ( در یکی از درسهای ادبیات دوم دبیرستان شعری سیاسی از محمود دوریش بود. در شعر از کشتزارهای سرسبز فلسطین و باغات...
-
زوربای یونانی
یکشنبه 5 دی 1400 09:58
زوربا پیرمرد لولی وشی است که در کنار مردجوان داستان، چگونگی بهره مند شدن از زندگانی و نعمات آن را مدام به او گوشزد می کند و تلاش دارد به او بیاموزد که هدف از خلقت فقط لذت بردن و تمتع جستن است و بس. مردجوان موش کاغذخواری است که فقط می خواند و می نویسد و در مقابل وسوسه ها بشدت خوددار و سخت است.تقابل زوربا و مرد جوان در...
-
قرض الپس نده ی کی بودی تو
دوشنبه 22 آذر 1400 22:08
دو روز رفتم گنبد. خونه ی بعضی از برگترای فامیل رفتم. این و اون گفتن نرو. نرو. نرو. گفتم اومدم که برم. رفتم. دیروز زنگ زدن: بیست میلیون دارین به ما قرضی بدین تا شش ماه دیگه. اونایی که گفته بودن نرو گفتن حقته. برای همین گفتیم نرو. از سابقه ی بگیر و پس نده هاشون نگم دیگه.
-
بایکوت
دوشنبه 22 آذر 1400 22:06
از بس همه همه جا هستن دو کلام بی ملاحظه و بی رعایت نمی تونم بنویسم. توی کانال، اینستا، و اینجا. پسرک رو اخم و تخم کردم که از کانال بیاد بیرون. اونم اومد. ولی ... اینو بذار کنار اینکه: از ما حرفی نزن. از ما چیزی ننویس.
-
پستی
دوشنبه 22 آذر 1400 22:04
قصه های درهم تنیده و شخصیتهای شبیه به هم در پستی غوغا می کنند. تمیز نمی دهی اینها همه یکی اند یا چند تا. هرشخصیت چندصداست یا هرچند صدا از یک شخصیت صادر می شود. موهای پشت آرنج و خط بریدگی زیرگلوی پسرها و مردها شبیه هم است. این یعنی آیا مردان همه در تمایلات و بینش و عقیده مانند هم اند؟ ولی منکرند این همانندی را و آن را...
-
ملکوت
سهشنبه 16 آذر 1400 13:03
آدمهای ملکوت ترکیبی از طبیعت و فراطبیعتند. برخی کاملا عادی هستند و برخی در غایت شگفتی و غیرمعمول بودن. دکتر بدنی جوان دارد و سری پیرسال. م.ل خودش را قطعه قطعه مثله کرده. شکو مثل سگ نگهبان جنایتی را که دیده و در حقش رفته ندیده گرفته. آدمهای معمولی به دنبال داروی فزونیِ جوانی و شهوتند. فضای وهمناک و سوررئال داستان...
-
گیسیا
سهشنبه 16 آذر 1400 13:00
دو داستان موازی از کودکی و میانسالی گیسیا در حال پیش رفتن است. گیسیا متوسل به ذکر حلقه ی آغه زمان، می خواهد فراموش کند تلخی ها را و زندگی جدیدی بسازد. در هروله ی پذیرش جدایی و کار کردن و پول در آوردن و مرور کودکی، گیسیا یاد می گیرد روی پای خودش بایستد و تارهای چسبناک وابستگی را از پیرامون تن و بدنش دور کند تا جایی که...
-
جن و پری
شنبه 13 آذر 1400 11:08
دختر کوچولوی موفرفری قشنگ گفت: من از هیچی نمی ترسم. فقط از جن و پری می ترسم. پسرک کوچولو گفته بود من از سگ ها می ترسم. از سگهای گنده خیلی زیادتر می ترسم. و دختر جن و پری را گفته بود. بچه که بودم جن و پری و قصه هایش مرگم بود. به پای آدمها نگاه می کردم مبادا سم داشته باشند و جن و پری در جلد تن شان فرورفته باشد. فکر کردم...
-
جنایت و مکافات
شنبه 13 آذر 1400 11:03
گفتم برای جنایت و مکافات یادداشت نقد و معرفی ننویسم. آنقدر از این کتاب حرف زده شده که هرچه بنویسم تکرار مکررات خواهد بود. از جادوی توصیف و صحنه پردازی و ابعاد روانشناسی داستایوفسکی بگویم یا از آدمهایی که هر کدام در شرایط خود، کار درست را انجام داده اند و مستحق سرزنش و مجازات نیستند. ابدا منظورم راسکلنیکف نیست.که کشتن...
-
دلتنگی
شنبه 13 آذر 1400 10:11
طلبکار بودم. بی رحم و مطالبه گر: -خوب اینجا راحت خوابیدی خانوم و عین خیالت نیست که دلمون برات تنگ شده. که دیگه هیچ جایی نیست که بیام و بگم اومدم به خونه ی امن و آرامشم. که بگم اومدم خستگی مو با چای نیمه شبی ت در کنم و شب با سر و صدای لک و لک طرف و طروفت توی آشپزخونه بخوابم و بشنوم: حالا همین شبی که اینجایی زود خوابت...
-
دو کوچه بالاتر
شنبه 13 آذر 1400 10:07
رفت و برگشت میان کودکی و جوانی زنی میانسال بهانه ی مرور زندگی لیلی در دوکوچه بالاتر است. جامعه ی سنتی و محافظه کار ایرانی حرف زدن، خندیدن، گریه کردن و کلا هر نمود و حضوری را برای زن عیب و عار می داند . لیلی در آغاز جوانی در سایه ی همسرش از چنبره ی این ممنوعیت ها رها می شود اما اثر آن سختگیریها و تعصباتی که پدر و مادر...
-
سهیم کی بودی تو
پنجشنبه 4 آذر 1400 21:58
دوست دارم از کتابفروشی دوست و آشنام خرید کنم که هم در چرخه ی خرید کتاب از کتابفروشی ها سهیم باشم هم شرمنده ی دوستهام نباشم. اما جیبم کوشولوئه... چه کنم.
-
تکلیف سرخود
پنجشنبه 4 آذر 1400 21:56
به نگاه از بالا مشکوکم و هرچی نشونه می بینم خودم رو می زنم به نادانی محض و کوری و کری و : نه بابا...تصور توست. نه بابا اینطوری ها نیست. نه بابا با شخصیت تر از این حرفهاست. و عرض کنم که بله بابا دقیقا اینطوری هاست و دقیقا بی شخصیت تر از این حرفهاست و دقیقا ... مجبورم میدونین...مجبور... هستی چوب گرفته بالای سرم که هی...
-
معلوم نیست کی
پنجشنبه 4 آذر 1400 21:54
اونقدر بی حوصله و بی انگیزه ام برای نوشتن اینجا و اونجا و همه جا که دلم می خواد هرچی اکانت دارم رو دلیت کنم و بشینم این همه کتابهای نخونده م رو بخونم و نفهمم کی به کیه و چی به چیه. دلم کلاس و تدریس می خواد. آدم مشتاق یادگیری می خواد که چشماش دودو بزنه برای یادگرفتن. دلم هرروز بیرون رفتن برای انجام کاری مشخص رو می...
-
خانه ی عنکبوت
پنجشنبه 4 آذر 1400 21:47
دو رمان کوتاه در یک مجموعه، خانه ی عنکبوت را پدید آورده. هر دو داستان محدودیت ها و تعصبات جامعه سنتی را به استهزا گرفته و تابوهای عرفی و ذهنی را در هم می شکند. راوی هردو قصه مرد است امامحور قصه زنان اند. زنانی که ارکان هستی را در هم می پیچانند و ایمان مرد را می برند و در فضایی فارغ از پرداختن به خیانت یا زنبارگی؛ به...
-
پایان روز
دوشنبه 1 آذر 1400 20:09
مادر در مزار و پسر در تهران روزی را شروع کرده و به پایان می رسانند که آبستن اتفاقات قابل پیش بینی اما بی موقع است. بعد از رفتن طالبان مردم مزار احساس آسودگی دارند. دخترهای به ایران درس خوانده معلم شده اند و شوق و ذوق دارند که موها را پشت سر جمع کنند و سر و صورتی صفا بدهند. گرچه که نسل قبل تر( مادرانی که آموخته ی...
-
بیا برات بخرم
شنبه 29 آبان 1400 22:18
در مورد دوستمون و کتابفروش های انقلاب: تازه دستفروش های کنار خیابون رو کشف کرده. کتابهاشون پیش از تو و پس از تو و ملت عشق قاچاقی و روانشناسیهای زرد.
-
از قیاسش خنده آمد خلق را
شنبه 29 آبان 1400 22:15
وقتی یکی شبیهشه چشمت میره که هی نگاهش کنی و فکر کنی انگار خودشه. وقتی از نزدیکتر می بینیش می بینی نه..همچین شبیه هم نیست. وقتی صداش و لحن حرف زدنش رو می شنوی می بینی واویلا...چه فاجعه ایه. والله بخدا.
-
کتاب
پنجشنبه 27 آبان 1400 19:23
این کتابهایی که موجود بود : پدی کلارک / گدرگاهی در شن روان/ بهترین داستان های همینگوی/ جاده آنجلس/ تا بهار صبر کن/ابیگیل/سیندرلاهای مسقط/ میان آنها/داستان اضطراب من/کارخانه مرگ/ شاعرانگی در داستان کوتاه/ آخرین دختر/آخرین شاهدان/در/ به من گفتند تنها بیا/ تزار عشق و تکنو/توتال/ بودا در اتاق زیر شیروانی/پیش از آنکه قهوه...
-
محاکات
چهارشنبه 26 آبان 1400 16:22
فرداشب، پنجشنبه ۲۷ آبان ،مهمان کارشناس برنامه محاکات هستم. برنامه بعد از خبر ۲۲:۳۰ پخش میشه. اگه دوست دارید ببینید.
-
خیابان کاتالین
یکشنبه 23 آبان 1400 15:35
در خیابان کاتالین سه خانواده با هم همسایه اند و بچه های خرد و ریز در بازی های کودکانه تا نوجوانی و جوانی با هم قد می کشند و شاهد حوادث تاریخی بازه ی زمانی جنگ جهانی دوم اند. روایتی غیرخطی و ناپیوسته اتفاقات محیطی و تحولات شخصیتهای داستان را در سه دهه ی تاریخی در مقابل خواننده می گذارد. سابو بخشهای تیره و سیاه شخصیتها...
-
به من بدبخت کمک کنید
جمعه 21 آبان 1400 21:33
زبان طنز منو می شناسین. بچه های اینستا هم می شناسن. بلکه هم بیشتر. چون اونجا استوری می ذارم و با خودمون و اطراف شوخی می کنم. شوخی نه حالا. زبانم طنزه معمولا. نوشته بودم هم کتاب می خوام.هم قوری ششه ای برای دمنوش.هم پارچه. از هرکدوم یه عالمه. ولی پول ندارم. و نمی خوام هم خرج کنم. غریب اینکه قدیمیا پیام دادن که من برات...
-
پنج
جمعه 21 آبان 1400 21:27
مامان شماره پنج رو یادتونه؟ چی شد که ما به تور هم خوردیم.دنبال پسرک رفتیم دم مدرسه. یک روز حضوری میرن. برگشتنا چند تا آأم اشنا دیدیم که کنار ماشین پارک شده توی جاده ایستاده بودن. مامان شماره پنج بود. برگشتیم و پرسیدیم که چی شده. لاستیک ماشین ترکیده بود و مامان و دوتا بچه کنار جاده منتظر بودن همسرش بیاد . راضی نشدن با...
-
قرص حیوانات
جمعه 21 آبان 1400 21:19
اسمش را گذاشته ام قرص حیوانات. بس که جک و جانور می ریزد توی خوابهام. انگار بغلم کرده بود.به مهر.به نوازش.اما من سرگنده ی سگی وحشی را می دیدم که می خواهد سرم را بکند و بخورد.اینطرف صورتم هم گرگی دهان کف آورده می غرید.می ترسیدم. مثل سگ.نمی شد از خواب بیدار شوم و به سگ و گرگ بگویم اینی که بغلم کرده همه ی شما درنده ها را...
-
پیاده روی با چشمک
چهارشنبه 19 آبان 1400 21:59
بعد از مدت زیادی خانه نشینی رفتم پیاده روی. با خانوم سلام و دوستش همکلام شدم. از مزاحمتهای کلامی و اشاره و پیسپیس کردنهای بیماران جنسی پارک حرف شد. وسط حرف سرم رو چرخوندم سمت مخالف که گردنم خشک نشه. در یک چشم بهم زدن پیرمرد لقلقویی که از روبرو میاومد چشمک زد و رد شد. خیلی وقته از اینپارک و آزارهاش بدم اومده.
-
نمایش
چهارشنبه 19 آبان 1400 21:58
کنار خاله بازیها و مامان بازیها و دکتربازیها،چقدر نمایش بازی کردیم. آن وقتها طنز و فکاهههای عامیانه روی نوار کاست ضبط هم شده بود. شومنهای کوچه بازاری جوکها را با لهجههای اقوام بازیمیکردند. بارها و بارها نوار سیدجواد را شنیدیم و ادایش را توی مدرسه و مهمانی برای دوستهامان درآوردیم. چه بلد بودیم که طنز فاخرچیست و...
-
مصاحبه با ایبنا
دوشنبه 10 آبان 1400 14:39
گفتگو با خبرگزاری ایبنا به بهانه انتشار کتاب: رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس اینجا بخوانید.
-
محال؟
پنجشنبه 6 آبان 1400 22:42
توی این مدت اونقدر اتفاق های بدی برام افتاده که از شدت و حدت جانفرسا بودنش نخواستم چیزی در موردش بگم. فاصله ی سقوط به وادی جنون فقط یک آنه. فاصله ی تبدیل شدن به یک موجود روان پریش و از هم گسیخته و در خودمانده فقط یک آنه. کاش حالمون خوب بشه. کاش روبراه بشیم. کاش مثل قبل از پاییز پارسال بشیم.
-
خواب بود
پنجشنبه 6 آبان 1400 22:38
خواب ص رو دیدم. زنده شده بود و توی خونه ش تنها زندگی می کرد. از پشت تلفن ازش پرسیدم کی کارهات رو می کنه؟ کی می بردت حموم؟ کی غذا می پزه؟ گفت خودم می کنم. کسی نیست. به آقای همسر گفتم بیا بریم پیشش. این بیچاره رو تنها گذاشتن باز. کارهاش رو خودش می کنه. آخه چطوری؟ مگه می تونه؟ مگه جونش رو داره؟ از روی تخت هم نمی تونه...