کنار خاله بازیها و مامان بازیها و دکتربازیها،چقدر نمایش بازی کردیم. آن وقتها طنز و فکاهههای عامیانه روی نوار کاست ضبط هم شده بود. شومنهای کوچه بازاری جوکها را با لهجههای اقوام بازیمیکردند. بارها و بارها نوار سیدجواد را شنیدیم و ادایش را توی مدرسه و مهمانی برای دوستهامان درآوردیم. چه بلد بودیم که طنز فاخرچیست و لودگی کدام است؟
نوکر کم شنوا و گیج ارباب بداخلاق بودیم و بجای عدسپلویی که ارباب گفته بود،مگس شکار میکردیم و مگسپلو درست میکردیم و از دلدردگرفتنش هارهار میخندیدیم. توی بعضی نمایشهای روحوضی ضبط شده روی کاست، اشارات سیاسی بود. کجا میفهمیدیم کیبهکیست؟ مدرسه رو که شدیم لباس سربازی پوشیدیم و با کارتن و کاموا درجه نظامی ژنرالی درست کردیم و شعارنویسان شبانهی انقلاب را دستگیرکردیم. کلاه بافتنی پوشیدیم و زیرپای افسر شاهنشاهی کوکتلمولوتوف انداختیم و همزمان به ضرب گلوله اش کشته شدیم. دختر ترگل ورگل مردساواکی بودیم و به خواستگار انقلابیمان دل بستیم و بابای شاهی را در مخمصه ی انتخاب گذاشتیم.
تمام بچگی و نوجوانیمان اهل نمایش بودیم. نمایش. نمایش.
معلم بازی کردیم. رییس بازی کردیم.فاطی همیشه میگفت من فقط قربان میشم.( سلام فاطی