پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سوغات سیستان

شاگردم برایم سوغاتی های جانان آورد از دیار سیستان

کشک  زابلی

آچار زابلی

شکلات زنجبیلی


چطوری بگم چقدر ذوق کردم ؟




مصور از دو روز سفر به دیار

مداد عزیز و دوست داشتنی مان

برج بلند آجری قابوس بن وشمگیر



پیش به سوی سیزده بدر



مجبور بودیم..متوجهید؟ مجبور بودیم

توی اون بارون و سیلاب



و پس از باران 




خزه های دلبرانه



شغل جدیدم چاپ و توزیع تقویم های خانوادگی !!

من مجبور شدم دوتا تقویم دیگه درست کنم

برای پسرها

آقای پدرشون هم گفت: برای منم درست کن





روزهامو خودم ساختم :)

واس خودم تقویم درست کردم 

کلی مشتری پیدا کرد

پسرک تقویم رومیزی شو آورده با سخاوت تقدیم من می کنه و میگه:

-ببین من حاضرم تقویم چاپی و آماده و قشنگمو بهت بدم..بجاش این تقویم نقاشی بچگونه و غیر حرفه ای و خط خطی تو بگیرم. بخاطر خودت میگم. بیا عوضش کنیم!!







دختر های گلم

مگر می شود که نفس گیر ترین تصویر دنیارا ببینی و با دیگران شریکش نشوی؟



دخترم قد کشیده.ایشان مادر  گلهای تازه کاشته شده ی چند پست قبل هستند.

دخترها در مطبخ خالی و تمیز...خیلی تمیز :))

سایه ها می دانند که چه خانه تکانی ای است... ( با اجازه ی سهراب جان)

خانه تکانی همچنان to be continue ....

کسی می تونه بگه چرا این فرایند نچسب و دوست نداشتنی تموم شدنی نیست؟؟؟

چرا از شکلی به شکل دیگه درمیاد  و وقتی فکر می کنی دیگه تموم... باز یه کاری از اونطرف سر بالا میاره و میگه : دالی... ؟

این تصویر فقط تلفات تمیزکاری اتاق اولاد ذکور و فقط بخش مربوط به پسرک هستن. به قدر تموم ما و همسایه هامون ، کار داشت!


بازار مکاره وسط هال

ضایعات و دور ریختنی ها

قهر قهر قهر ...تا روز قیامت...چرا اسباز بازی هامو دور می ریزین؟؟ چرا خاطره هامو دور می ریزین؟؟

خسته ام... خوابم میاد..



گلکاری

وسط هیری ویری خونه تکونی و آشفتگی خونه و همه جا، گلکاری دم عیدی حسابی می چسبه.

بسه دیگه هرچی ریشه دووندین توی آب. حالا بیایین مولکولهای خاک رو لمس کنین.

مانا باشین

آمین



خداکند که بمانی...

این طفلی ها سه روز افتاده بودند روی زمین.

هرچه به در و دیوار زدم کسی نجات شان نداد.

امروز صبح دیدم یک مسلمانی  برداشته و همانجا که افتاده بودند، کاشته شان.

از صبح تا الان من و پسرها هی می ایستیم پشت پنجره و با لذت نگاهشان می کنیم.

میدانم که ریشه  هاشان سه روز هوا خورده و احتمال خشک شدن شان خیلی بیشتر از احتمال پاگرفتن شان است.اما خدا کند که سبز بمانند.

امیدوارم سه تا فیتوس را هم کسی برده باشد تا توی باغچه اش بکارد.

آمین





باغچه ام را کشت

اگر کسی برای باغچه گریه گند دیوانه است؟

اگر دلش برای درختی که ده سال قبل همراه شوهرش توی باغچه کاشته و آبش داده و از بلند بالا شدنش کیف کرده، دیوانه است؟

اگر دلش پر بزند برای هر ساقه ی علفی که بی تاب در باد خم و راست می شود ؛ دیوانه است؟

اگر ....

روز درختکاری درخت بکارید.

بی وجدان ها..لااقل شاهکار های مهندسی و هنری تان را بگذارید برای روزی غیر از دو روز بعد از روز درختکاری.

از صبح دارم یک بند غرولند می کنم. درّ و گوهر نثار ارواح خودش و اجدادش می کنم. گریه کردم. دلم عین همان نمکدان و بانکه ی شیشه ای که دیروز توی تمیز کاری شکست، خرد خرد شکسته و پر از ریزه شیشه های دردناک شده.

باغچه را هرسال دم بهار ، پر از بنفشه و پامچال می کردیم. دو تا کاج زینتی کاشته بودیم. سه تا بوته ی مقاوم فیتوس. کلی رزماری. یک یاس رازقی. چند تا رز مینیاتوری. چند تا رز صد تومانی. دو تا شمشاد. باغچه شلوغ بود. اما عشق بود. بخدا عشق بود. بچه ها عصر ها گل را می بوییدند و مهمان هر طبقه ای موقع رفتن، چند دقیقه جلوی باغچه جان می ایستاد و گل ها را بو می کرد.

سه سال است باغچه رزماری و رز و شمشاد ندارد.سه سال پیش آنها را کند و ریخت دور. آقای همسر گفت محال است دیگر حتی یک لیوان آب توی این باغچه بریزم یا حتی تخم یک علف را تویش بیندازم.وقتی کسی قدرش را نمی داند و خرابش هم می کند! اما باز هم آبش داد. باغچه کچل بود. خالی بود.

امروز که با کلی انرژی بیدار شدم. برنامه داشتم که آهنگم را برای کلاس زبان تمرین کنم و یخچال را هم تمیز کنم، سر صبح، سر ساعت هفت و نیم با داد و بیدادم آقای همسر از توی دستشویی نگران و پرسان بیرون آمد:

-چی شده؟ پری چی شده؟

حرفی نمی زنم. عکس ها...عکس ها... پر از درد هستند. پر از درد.

مرده شوی زندگی شهری و آپارتمانی را ببرد که هرکسی برای خودش رییس بازی در می آورد و بدون پرس و جو هر غلطی دلش می خواهد می کند.مرده شوی زندگی شهری را ببرد که حتی نمی توانی یک باغچه ی چندمتری برای خودت داشته باشی.

خدا کند همین سال بعد ، همین سال بعد برنامه مان جور شود و یک خانه ی حیاط دارو باغچه دار ، توی یک روستای دور و سرسبز برای خودمان داشته باشیم.خدا کند. خدا کند.

تا همین الان باغچه غیر از یک نهال نحیف توت که آورده و بجای آن همه دوتا درخت کاج ده ساله و سه تا فیتوس ده ساله،کاشته، چیزی دیگری ندارد. مُرده عزیزکم . مُرده. خالی خالی است. همه را کند و انداخت دور.

خدا همه را از زیر سایه ی همسایه های همه چیز دان و خودرای بیرون بیاوراد! آمین


قبلا زمستان ها اینطوری بود


امسال زمستان همینطور خالی و خلوت بود


همسایه ها، احیانا در حال تشویق!!!!!


دلم هزار تکه شد وقتی طفلکم را اینطوری روی زمین دیدم


حرفی نمی زنم...حرفی نمی زنم... فقط این صحنه دقیقا روبروی پنجره ی آشپزخانه ام است


نهالی توت مزخرفی که شاید آن همه درخت و گل گیاه جایش را تنگ می کرد


همسایه ی بعدی در حال تشویق ، احیانا!!



و مرگ باغچه!! تمام !