پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

باغچه ام را کشت

اگر کسی برای باغچه گریه گند دیوانه است؟

اگر دلش برای درختی که ده سال قبل همراه شوهرش توی باغچه کاشته و آبش داده و از بلند بالا شدنش کیف کرده، دیوانه است؟

اگر دلش پر بزند برای هر ساقه ی علفی که بی تاب در باد خم و راست می شود ؛ دیوانه است؟

اگر ....

روز درختکاری درخت بکارید.

بی وجدان ها..لااقل شاهکار های مهندسی و هنری تان را بگذارید برای روزی غیر از دو روز بعد از روز درختکاری.

از صبح دارم یک بند غرولند می کنم. درّ و گوهر نثار ارواح خودش و اجدادش می کنم. گریه کردم. دلم عین همان نمکدان و بانکه ی شیشه ای که دیروز توی تمیز کاری شکست، خرد خرد شکسته و پر از ریزه شیشه های دردناک شده.

باغچه را هرسال دم بهار ، پر از بنفشه و پامچال می کردیم. دو تا کاج زینتی کاشته بودیم. سه تا بوته ی مقاوم فیتوس. کلی رزماری. یک یاس رازقی. چند تا رز مینیاتوری. چند تا رز صد تومانی. دو تا شمشاد. باغچه شلوغ بود. اما عشق بود. بخدا عشق بود. بچه ها عصر ها گل را می بوییدند و مهمان هر طبقه ای موقع رفتن، چند دقیقه جلوی باغچه جان می ایستاد و گل ها را بو می کرد.

سه سال است باغچه رزماری و رز و شمشاد ندارد.سه سال پیش آنها را کند و ریخت دور. آقای همسر گفت محال است دیگر حتی یک لیوان آب توی این باغچه بریزم یا حتی تخم یک علف را تویش بیندازم.وقتی کسی قدرش را نمی داند و خرابش هم می کند! اما باز هم آبش داد. باغچه کچل بود. خالی بود.

امروز که با کلی انرژی بیدار شدم. برنامه داشتم که آهنگم را برای کلاس زبان تمرین کنم و یخچال را هم تمیز کنم، سر صبح، سر ساعت هفت و نیم با داد و بیدادم آقای همسر از توی دستشویی نگران و پرسان بیرون آمد:

-چی شده؟ پری چی شده؟

حرفی نمی زنم. عکس ها...عکس ها... پر از درد هستند. پر از درد.

مرده شوی زندگی شهری و آپارتمانی را ببرد که هرکسی برای خودش رییس بازی در می آورد و بدون پرس و جو هر غلطی دلش می خواهد می کند.مرده شوی زندگی شهری را ببرد که حتی نمی توانی یک باغچه ی چندمتری برای خودت داشته باشی.

خدا کند همین سال بعد ، همین سال بعد برنامه مان جور شود و یک خانه ی حیاط دارو باغچه دار ، توی یک روستای دور و سرسبز برای خودمان داشته باشیم.خدا کند. خدا کند.

تا همین الان باغچه غیر از یک نهال نحیف توت که آورده و بجای آن همه دوتا درخت کاج ده ساله و سه تا فیتوس ده ساله،کاشته، چیزی دیگری ندارد. مُرده عزیزکم . مُرده. خالی خالی است. همه را کند و انداخت دور.

خدا همه را از زیر سایه ی همسایه های همه چیز دان و خودرای بیرون بیاوراد! آمین


قبلا زمستان ها اینطوری بود


امسال زمستان همینطور خالی و خلوت بود


همسایه ها، احیانا در حال تشویق!!!!!


دلم هزار تکه شد وقتی طفلکم را اینطوری روی زمین دیدم


حرفی نمی زنم...حرفی نمی زنم... فقط این صحنه دقیقا روبروی پنجره ی آشپزخانه ام است


نهالی توت مزخرفی که شاید آن همه درخت و گل گیاه جایش را تنگ می کرد


همسایه ی بعدی در حال تشویق ، احیانا!!



و مرگ باغچه!! تمام !

نظرات 2 + ارسال نظر
یه دوست دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 22:20

سلام عزیزم الهی ....چه بی رحم دلم برای اون درخت طفلکی سوخت خدا کند به آرزوتون برسید آمین
راستی خونه ای که ما داریم هرچند مال خودمون نیست اما آپارتمانی نیست و سه تا باغچه ی کوچک داره چند تا رز کاشتیم ویک کاج و سه تا درختم داره و قراره یه باغچه شو سبزیجات بکاریم خیلی خوب میشه مگه نه

سلام عزیزم
خداروشکر که حیاط دارین. چقدر خوب
حتی یک گیاه کوچولو هم روح زندگی میاره به خونه ی آدمها. کوچک ئ بزرگ بودن باغچه ها مهم نیست
حتما سبزی بکار. حتما

بینام دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 10:41

چرا کاری نکردین پس؟!!! یا بی فایده بود؟

خیلی ناراحت شدم. کم پیش میاد کامنت بذارم چون تنبلم. اما الان ناراحتی زیاد مجبورم کرد کامنت بذارم. دیروز منم با این صحنه مواجه شدم. حتی بدنم درد گرفت
حس بدیه. چرا وحشی شدن بعضیا؟

همون اول صبح آقایون همسایه دیدن و حرف زدن. ظاهرا فایده ای نداشته
بعضی وقتها واقعا نمیشه کاری کرد.متاسفانه
وحشی...کمه.واقعا کمه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.