پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خرید رمان پرتقال خونی

برای خرید رمان پرتقال خونی می توانید با  شماره های زیر تماس بگیرید:


نشر آموت:

خرید تلفنی کتاب


66496923

66499105
09360355401
خرید صد هزار تومان به بالا
ارسال رایگان/ سراسر ایران




یا از طریق پخش ققنوس تهیه فرمایید:

پخش ققنوس


وارد قسمت جستجو شده. اسم کتاب را سرچ کنید و ...




خوب بخون

خاله جلوی یخچال  چاقالو یشان ایستاده بود. دو تا یخچال داشتند. یکی معمولی مثل همه ی یخچال ها. مثل یخچال ما. یکی هم چاق و گنده. دیده بودم که سطل بزرگ شیر را تویش می گذاشتند.در یخچال  را بست و گفت:

-بخونش

ساکت ماندم.

-بخون دیگه

مجله را گرفتم جلوی صورتم و خواندم. یک شعر برای مادربزرگ گفته بودم. توی مجله بود. بی بی صفحه ی مجله را بریده بود و شعر را چسبانده بود روی دیوار اتاق. خاله خیره نگاهم می کرد. یک بند را که خواندم گفت:

-خوب بخون

سهیلا مجله را از دستم کشید . ژست قشنگی گرفت و شعر را زیبا و فریبا دکلمه کرد. خاله گفت:

-اینطوری بخون. مثل سهیلا . تو بد می خونی. اون خوب خوند. اونطوری بخون که آدم کیف کنه

*

چند سال قبل که برای کلاس های حافظ گزارش کار می نوشتیم، استاد از قلم و توانایی و... تعریف می کرد. یکبار گفت:

-فلانی...از روی گزارشت برای همه بخون. خیلی جالب بود. بذار همه لذت ببرن

شروع کردم از رو خوندن. استاد گفت:

-نه..همونطوری که نوشتی بخون. با حس و هیجانی که نوشتی بخونش. همون انرژی که  نوشته ت به من منتقل کرد رو با خوندنت به کلاس بده.

لحنم را تغییر دادم. استاد گفت:

-نه...نشد. اونی که باید باشه نیست

*

تیچر زبان گفته هر کس یک آهنگ انتخاب کند و  تمرین کند و  حفظ کند و سر کلاس برای همه بخواند. آهنگ  HELLO خانم ADELE به من افتاد. حالا هروقت لپ تاپ را باز می کنم، آهنگ می خواند و من گوش می دهم که بتوانم بخوانمش.

دیروز فاینال داشتم. برگه ا را که تحویل دادم گفت:

-شنبه باید آهنگتو بخونی ها... آماده ای؟

خندیدم. گفتم:

-ADELE خیلی پایین می خونه. صدای من بالاست. من براتون دکلمه می کنم

خندیدیم.

*

اصل کاری همان خاله بود که در 16 -15 سالگی ام فهمید که من بلد نیستم خوب بخوانم.




دخترهای سبز

رو به آفتاب می نشانم شان، شاید دوست داشته باشند برنزه باشند. اینقدر سفید ِسفید ِ  پنیری هم خوب نیست دیگر.

رنگ از رخ شان پریده در بی نوری زمستان.





اعتراف عاشقانه

زنی که یک کتاب نارنجی را مثل جان، به خودش چسبانده بود و توی  BRT تا جای مناسبی برای ایستادن، پیدا می کرد، طوری که مجبور نباشد دستش را به میله بگیرد،  لای کتاب را باز می کرد و چند صفحه می خواند و لبخند می زد و باز هم لای کتاب را باز می کرد و چند صفحه می خواند و  ذوق ته چشم هایش  غروب رو به تاریکی رفته را روشن می کرد، همانی که یک اتوبوس از شوهرش جا ماند و با فاصله ی یک اتوبوس به پارکینگ رسید و توی ماشین، باز هم با کتاب نارنجی دل می داد و قلوه می گرفت، من بودم.

دیوانه نبودم. عاشق بودم.



روزهای بدو بدو

از این سرهر تا اون سر شهر

حتی از این شهر  به اون شهر ...

خستگی زیاد داره ، اما لذت بخشه.

من از خرید خسته نمیشم. از خرید عید اصلا و ابدا خسته نمیشم. خیلی هم عاشقشم

هوا هم که بهاری باشه و دلچسب.... چه شود !

بله!



وقتی بهار میاد

یکی از دخترها یک شاخه پر از شکوفه آورده گذاشته روی میز، توی دفتر دبیران

میگم: چرا این شاخه ی پر از شکوفه رو شکوندی؟ دلت اومد؟

گفت:

-خانوم...داداشم داشت شاخه ها ی درختای باغ مونو هرس می کرد. این شاخه جزو اضافی ها بود. من نشکوندمش.

-این وقت سال ، اونم با شاخه های پر شکوفه، هیشکی درخت هرس نمی کنه ها!!!


خلاصه بهار اینجوری اومد به دفتر مدرسه ی ما





( پرتقال خونی ) منتشر شد

[Forwarded from نشر آموت]
منتشر شد:
#پرتقال_خونی
#رمان
#پروانه_سراوانی

۲۴۸ صفحه . ۱۵۵۰۰ تومان. #نشر_آموت

پرتقال خونی، شرح خم و راست شدن‌های ستون یک خانواده است، که عشق از آن حفاظت می‌کند؛ عشقی مادرانه که نازلی را  به آن سوی مرزها می‌کشاند تا برای فراهم کردن آسایش پسرانش، تن به خطر بسپارد و پا بر مرز مرگ و زندگی بگذارد.
نازلی دلال اجناس دست دوم ثروتمندان است. او با داشتن همسری منفعل و بی‌اراده تصمیم به اداره کردن خانواده‌اش گرفته و با توجه به مخالفت‌های افراطی پدرشوهری سلطه جو، یک بوتیک لباس را نیز اداره می‌نماید. تصادفی او را در باغ پرتقال خانه نشین کرده، جایی که نازلی از کودکی از آن متنفر است. باغ برای نازلی هیولایی ماده است که باید برایش پول خرج کند. زندگی مرتاض‌وارانه‌ی خانه‌ی پدری و همسر او را از باغ و مسائل جانبی‌ مربوط به باغ متنفر کرده است.خانه‌نشینی و مسئولیت‌های اجباری نازلی در باغ، باعث ایجاد تغییراتی در نگاهِ نازلی به باغداری می‌شود اما...
«پرتقال خونی»،برنده‌ی جایزه‌ی رمان اول ماندگار، نخستین رمان پروانه سراوانی متولد سال 1355، دارای مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است که فعالیت‌های ادبی خود را از نوجوانی و با انتشار اشعارش در روزنامه‌ها و مجلات آغاز کرده.از این نویسنده تا کنون مجموعه شعر «صبحانه دو نفره» و رمان «پشتِ کوچه‌های تردید» منتشر شده است.

@aamoutpub


پرتقال خونی

پروانه سراوانی

آموت




باشه . تو خوبی !

یک استیکر هم هست با این جمله ی فارسی:

باشه تو خوبی !

جا داره که این جمله رو بیان کنم.

باشه . تو خوبی !


هیچی دیگه. همین 

ذات... ذات...ذات !!!

بخدا قسم ، همذات پنداری کلمه ی درستشه. نه همزاد پنداری

جون هرکی دوست دارید ننویسید همزاد پنداری

بنویسید همذات پنداری!

لطفا !!