پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خوب بخون

خاله جلوی یخچال  چاقالو یشان ایستاده بود. دو تا یخچال داشتند. یکی معمولی مثل همه ی یخچال ها. مثل یخچال ما. یکی هم چاق و گنده. دیده بودم که سطل بزرگ شیر را تویش می گذاشتند.در یخچال  را بست و گفت:

-بخونش

ساکت ماندم.

-بخون دیگه

مجله را گرفتم جلوی صورتم و خواندم. یک شعر برای مادربزرگ گفته بودم. توی مجله بود. بی بی صفحه ی مجله را بریده بود و شعر را چسبانده بود روی دیوار اتاق. خاله خیره نگاهم می کرد. یک بند را که خواندم گفت:

-خوب بخون

سهیلا مجله را از دستم کشید . ژست قشنگی گرفت و شعر را زیبا و فریبا دکلمه کرد. خاله گفت:

-اینطوری بخون. مثل سهیلا . تو بد می خونی. اون خوب خوند. اونطوری بخون که آدم کیف کنه

*

چند سال قبل که برای کلاس های حافظ گزارش کار می نوشتیم، استاد از قلم و توانایی و... تعریف می کرد. یکبار گفت:

-فلانی...از روی گزارشت برای همه بخون. خیلی جالب بود. بذار همه لذت ببرن

شروع کردم از رو خوندن. استاد گفت:

-نه..همونطوری که نوشتی بخون. با حس و هیجانی که نوشتی بخونش. همون انرژی که  نوشته ت به من منتقل کرد رو با خوندنت به کلاس بده.

لحنم را تغییر دادم. استاد گفت:

-نه...نشد. اونی که باید باشه نیست

*

تیچر زبان گفته هر کس یک آهنگ انتخاب کند و  تمرین کند و  حفظ کند و سر کلاس برای همه بخواند. آهنگ  HELLO خانم ADELE به من افتاد. حالا هروقت لپ تاپ را باز می کنم، آهنگ می خواند و من گوش می دهم که بتوانم بخوانمش.

دیروز فاینال داشتم. برگه ا را که تحویل دادم گفت:

-شنبه باید آهنگتو بخونی ها... آماده ای؟

خندیدم. گفتم:

-ADELE خیلی پایین می خونه. صدای من بالاست. من براتون دکلمه می کنم

خندیدیم.

*

اصل کاری همان خاله بود که در 16 -15 سالگی ام فهمید که من بلد نیستم خوب بخوانم.




نظرات 1 + ارسال نظر
S...H...R پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 16:57 http://maloosak.69.mu

چ عنوان قشنگی داره وبتون آخه من سحررر هستم،
وبتون 20 به منم سر بزنید کلبه خرابه ما رو مزین کنید...
96518

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.