پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

با عزیزجان در عزیزیه

این کتاب سفرنامه ی حج نویسنده است که در فضایی زنانه وآمیخته به طنز انتقادی، نوشته شده. عزیزجان پیرزنی ست که در ابتدای سفر او را به زنی جوان تر  می سپارند مبادا که عاجز وتنها بماند در سفر. عزیزجان به فراخور سن و سالش از گفتن هر درست و نادرستی با صدای بلند ابا ندارد و بی ترس از داوری و قضاوت مردم، رفتار می کند.

پیرزن دیگری که در این داستان با او آشنا می شویم، خانم مدبری ست که حرفها و رفتار خودخواهانه و غیرمنصفانه اش، نماینده ی قشر غالب جامعه است. او به جز به راحتی و آسایش خودش به چیزی فکر نمی کند و به مردم به چشم زیردست و خدمتگزار نگاه می کند. در عین غلط بودن رفتار اجتماعی، با حس عمیقی از خودشیفتگی و برتری نسبت به دیگران ، شکی در صحت و صواب رفتارش ندارد و مدام در حال شکوه و شکایت و نیش و کنایه زدن به هم اتاقی هایش است .

مناسک وآداب سفر حج در بینابین متن با اشاره ای به فلسفه ی هر عمل، شرح داده شده و خواننده فارغ از تحمیل نظر و عقیده در تماشای آنچه در یک سفر اتفاق می افتد، آزاد است تا خود ببیند و حلاجی کند.


با عزیزجان در عزیزیه

فرخنده آقایی

انتشارات ققنوس


-اگر مومن و معتقدید، اگربه هیچ کدام از عقاید مذهبی اعتنایی ندارید، اگر توجه و بی توجهی به مذهب برایتان علی السویه ست، این کتاب کاری به عقایدتان ندارد. خودتان می خوانید و درستی و نادرستی رفتارها را تشخیص خواهید داد.

-لزوما هرکه گذارش به حج افتاد، نیکو خصال و فرشته صفت نیست. زشتی ها و نازیبایی های فراوانی در آدمهاست که در همسفری با دیگران نمود پیدا می کند.حتی اگر عرفانی ترین سفر زمین باشد.

-از دست خانم مدبری حرص خواهید خورد. به شدت و بسیار! ( بیا این لباس های منو بشور تا ثواب نصیبت بشه. دارم بهت لطف م یکنم که ثواب گیرت بیاد! )



آناهید ملکه ی سایه ها

آخرین شاهان ایرانی پیش از حمله ی اعراب به ایران،شاهان سلسله ی ساسانی بودند. اردشیربابکان با شکست دادن اردوان چهارم، آخرین پادشاه اشکانی،سلسه ی ساسانی را بنا کرد. شاپور یکی از پسران اردشیر، قهرمان این داستان است.

شاپور به آناهید ،دختر یکی از دشمنان پدرش، دل باخته و علیرغم مخالفت اردشیر صاحب فرزند نیز شده اند. کلیت داستان به کشورگشایی ها و فتوحات شاپور و دل نگرانی های آناهید برای مردم و کشور و شاپور، می گذرد.

نویسنده به اسامی غذاها، پوشش و آرایش، مراسم آیینی و مذهبی زرتشتیان، ابزارآلات جنگی و طبقات اجتماعی اشاره کرده و با شرح برخی تاکتیک های جنگی( حمله ی گازانبری، سرب داغ ریختن از بالای برج و باروخای قلعه روی سربازان دشمن، شبیخون زدن)  و مناسک آیینی و اجتماعی ( تن شستن در آب نهرها در جشن تیرگان ، آتشی بزرگ افروختن در جشن سده، چشم فروبستن هنگام مواجهه با بزرگان، آیین پرسه به معنی پاسخگویی مردگان به پرسش های آن جهانی) ، قصه ای تاریخی را برای خواننده ی نوجوان،به صورتی جذاب و آموزنده خلق کرده .

واژه های کهن نیز به کمک  باورپذیری داستانی تاریخی آمده  .واژ ه هایی مثل( نخجیربد، آخوربد، درفشبند،استَبد،هیربد،سگبان،شهربان،بزرگ فرمدار و اسواران ، پایگان و ...)

در متن داستان، به برخی باورهاو سخنان مانی، برمی خوریم و کشمکش میان مانویان و زرتشتیان را شاهدیم .

بازگویی بخشی از تاریخ ایران در قالب داستانی آمیخته به تخیل، شیوه ای پسندیده برای ایجاد میل و اشتیاق در نوجوانان برای آشنا شدن با پیشینه ی این سرزمین است.


آناهید ملکه ی سایه ها

جمال الدین اکرمی

محراب قلم

Related image

 

شب و قلندر

داستان ترکیبی از واقعیت و افسانه است.انبانی ست از اطلاعات تاریخی  و اسامی و اشخاص حقیقی از دوره ی ناصری تا سلطنت احمدشاه قاجار و اواخر مشروطیت و سلطنت رضاشاه، که در قالب داستانی خواندنی و جذاب بیان شده.

نویسنده با نثری فاخر و پاکیزه ، متناسب با محتوای تاریخی کتاب، داستان کاکو افراسیاب را آمیخته به روایات و افسانه های محلی، مقابل چشم خواننده می گذارد. افراسیاب راهزن بی رحمی ست که با دیدن نقش زنی در یک قالیچه و شنیدن صدای لالایی زن، از خود بیخود شده و سرنوشت دیگری برای خود رقم می زند.

اشاره به حرفه ها و مشاغل سنتی قدیم ایران مثل کاشی سازی و نقاشی و سفالگری با توجه به تسلط و مهارت نویسنده به هنرهای تجسمی  ، با باورپذیری و انتقال عاطفه ی هنری عمیقی همراه شده .

زن های داستان افراسیاب، منفعل نیستند و برای حفظ حریم و ساختار خانواده دست از جان شسته و تا پای مرگ همراه و همدل مردشان هستند.حتی در حالت جنون و سودازدگی، میل به مبارزه دارند.

شخصیت های سوررئال ( سلوم، زن درون نقش قالیچه، درویشان و عارفان) ، در آمیزش با افسانه های کهن، اندیشه های ارزشمندی را در دل داستان نشانده اند. شادمانی برمرگ بجای سوگواری، ریاست جوانان بر قبیله بجای پیران سالخورده ، ایستادگی در برابر غارتگری فرهنگی بیگانگان، وطن پرستی، تحسین و تکریم زن و خانواده، از جمله این موارد است.


شب و قلندر

منیژه آرمین

انتشارات سوره ی مهر

 

-خواندن کتاب نوجوان بعد از سالها، آرامشی غریب و دوست داشتنی به همراه داشت.



 

روزگار سپری شده ی مردم سالخورده

چنین به نظر می رسد که ارواح پیرسالی دورهم جمع شده اند و حکایت کودکی تا لب گورشان را برای هم بازگو می کنند. گاهی این حکایات فصل مشترکی بین این ارواح دارد و گاهی هر روحی راوی قصه ی خویش است. اینها ارواح مردمان سالخورده ای هستند که طی دو نسل، با مرارت و مشقت، به سالخوردگی ِ جسمانی رسیده یا نرسیده، به مرگ مبتلا شده اند.

مرگ یکی از مسایل مهم و اصلی این آدمهاست. مرگ هرکدام شان به تفصیل و با شرح جزییات ، بیان می شود و همذات پنداری قوی و عمیقی در خواننده بر می انگیزد. برخی از فرط گرسنگی و بی آب و نانی مرده اند، برخی، در اثر کهولت، برخی به درد سرطان خون و تصادف جاده ای و برخی زیر شکنجه های وحشیانه ای که نصیب انقلابیون می شد. و هر مرگی قصه ای دارد سوزناک و پر درد.

مردمانی از دیار خراسان، در پیوند با مردم ایوانکی و تهران ، با کندن کلخچ ، خرد کردن کلوخ و خاک یخ بسته، سلمانی و سرتراشی، پادویی مغازه و گرداندن پاتوق تریاکی ها ، از کودکی به نوجوانی و جوانی و میان سالی و سالخوردگی می رسند و مدام در غم نان اند و روزگاری که بهتر نمی شود.

متن داستان آغشته به جادوی اقلیم و جغرافیاست. بیابان های سرد و خشک و یخبندان را در کنار خرده فرهنگ ها، روایات شفاهی ، خرافه باوری،تن آسانی و اعتیاد، نسلی را روایت می کند که در فقر و فاقه دست و پا می زند اما از شیطنت با زن ها و منگی با تریاک نمی گذرد.

خلیفه چالنگ، پس از ادعای شبه نبوت ، با ماهیتی سوررئال ، سوار بر کالسکه ی مرگ، در طول سه جلدِ کتاب، مردمان را  بیم و انذار داده و به دیگر سرای می برد و آنقدر قدرت دارد که قمری دندان را نامیرا و خسته از بی مرگی نگاه دارد.

اقلیم باد، برزخ خس و پایان جغد سه مجلد از روزگار سپری شده ی مردم سالخورده را با زبانی فاخر و وفادار به اقلیم اصلی داستان، روایت می کند. کلمات اصیل فارسی ، برگرفته از گویش های خراسانی ، لذت وافری به خواننده ی داستان فارسی، منتقل کرده و دامنه ای از کلمات مهجور و فراموش شده را یادآوری می نماید.


روزگار سپری شده ی مردم سالخورده

محمود دولت آبادی

نشرچشمه


-خواندنش چهارماه طول کشید.

-لذت نوشیدن کلمات فارسی ، فارسی خراسانی، فارسی نیم روز، فارسی دری،قابل وصف نیست.

-چقدر اشتراک هست بین زبان مادری و پدری ام و زبان این کتاب. لَچَّر، بَل بَل و ... کلماتی آشنا و بشدت جذاب، که در طول خواندن، لبخند می آفرید.




پریباد

آنچه بر سر مردمان پریباد می آید، تکرار تاریخ این سرزمین است. خوانین آتشخوار دختران زیبا و باکره را می ربایند و تصاحب می کنند، گلوی پیرزنان را می درند تا سوز و گذاز آنها برای کشتار جوانان سینه ستبر و رشیدشان، دیگران را نشوراند. گرچه که جوان بلند بالای این سرزمین از میان کتف هایش بال دربیاورد و از جایی بالاتر از دیدگاه آدمیان، مصیبت ها را ببیند و تحلیل کند، اما در نهایت گرفتار تیر غیب ظلم و ستمگری می شود و خونخواهانش یا دیوانه می شوند یا ناچارند در گورستان بیتوته کنند.

اسطوره و افسانه بر سرنوشت مردم سایه می اندازد بلکه بوی تعفن چاه های مستراح پریباد را هموار کند، اما چاه ها روز به روی بیشتر فرو می ریزند . کافه هالیوود پر از رنگ و نور و صدا، با یک کامیون زن اروپایی خوش خنده و کم لباس، تلاش می کند مغز مردمان را بشوید و آدمیان ترسیده از اسب و هفت تیر و گلوله ی پرده ی نقره ای سینما را مدرن و امروزی کند، اما حاصلی جز مسابقه ی سبزه کُش و درخت سوز ضرطه در کردن، بار نمی آورد.

معادن به لطایف الحیلی به استعمار در می آیند، ملک و زمین و خانه به بهانه های کودکانه به رهن شرکت شراکتی می روند و مردم تا به خود بیایند نه امنیت دارند نه خان و مان.

تاریخ معاصر این زاد و بوم تنیده در اسطوره های هول آور و ترسناک در قالب شهری به نام پریباد روایت می شود تا به یاد بیاوریم که قیام های مردمی به چه علت پا گرفتند و چگونه سرکوب شدند و جان ها و روان ها چگونه بازیچه ی مال اندوزی و خیانت نزدیکان قهرمانان قیام شد.

شب ها ارواح سرگردان در پریباد بیتوته می کنند ، می توان هاله ی دور هرکسی را بی واسطه و بی نقاب دید.یکی گوشت لهیده از دهان اژدها می خورد و یکی زمین را پر از سوسک می کند.

پهلوانان و  عیاران ستاره های سوسو کننده ی شب این روزگارند که تک تک یا دستجمعی قلع و قمع می شوند.

وبالاخره بیداد و ستم چنان بالا می گیرد که به آه پیرزالی ، پریباد می سوزد و نابود می شود. طوری که گویی از اول نیز نبوده.


پریباد

محمدعلی علومی

نشرآموت


-از آن کتابها که دوست داری چندباره بخوانی.

-حتی اگر عاشق اسطوره نباشید، اشتیاق غریبی به اسطوره در شما بیدار خواهد شد.

-تاریخ این سرزمین ، بیدادگری های زیادی به خود دیده. هرچه می خوانی می بینی تکرار ِ بی عبرت است.



اجر صبری ست که ...

پارسال همین وقتها ، آقای علیخانی، مدیر آموت ، تماس گرفتند و گفتند نهاد کتابخانه های کشور، چاپ چهارم  پرتقال خونی را یکجا خریده و به زودی چاپ پنجمش بیرون می آید . هنوز این خبر را مزمزه نکرده بودم که گفتند یک خبر خوب دیگر هم برای پرتقال خونی دارند. گفتند یک موسسه ی ترجمه پرتقال خونی را برای ترجمه انتخاب کرده اند. ترجمه به عربی برای کشور مصر.

خوب معلوم است که دلم حسابی قیلی ویلی رفت و حسابی کیفور شدم و حسابی ذوق کردم. اما بنا شد تا وقتی کار به سرانجام نرسد و کامل نشود در موردش حرفی نزنیم. هنوز در حد پیشنهاد بود.

سال نو شد و تابستان شد و مصیبت سرم بارید و  من غرق شدم در دنیای فرو رونده ی افسردگی،تا که امروز خبری دیگر دریافت کردم.

موسسه ای که کار را ترجمه کرده، کتاب را به ناشر مصری سپرده و حق تالیف اثر را به ناشرایرانی پرداخت کرده بود. مدیر آموت جهت پرداخت حق تالیف  درصدیِ نویسنده، تماس گرفتند و مقابل ( پول نمی خوام، همین که ترجمه میشه برام کافیه. واریز نکنید. بگذارید برای بعد از افتتاح کتابفروشی آموت. سرتون شلوغه، ذهن تون رو درگیر این قضیه نکنید. آقا اصلا کی ار شما پول خواست؟ و ... ) در کمال ناباوری نصف مبلغی که خودشان بعنوان ناشر دریافت کرده بودند را  واریز کردند.

چشمم خیس، دلم تپان و لرزان، روحم  خندان، جسمم روی ویبره،از سرانجام گرفتن کار ترجمه،  هرچه پیام دادم و تلفنی گفتم، قبول نکردند. معتقد بودند شروع هرکاری باید درست باشد تا ادامه اش شدنی بشود. من امروز چهره ی دیگری از این مرد دیدم.

شاید جمع کل حق تالیفهای یک کتاب، با هر نشری، چیز قابل بیانی نباشد، حتی اگر به چاپ ششم برسد. شاید حتی در حد رخت و لباس خریدن  فصلی هم نباشد، شاید اصلا خجالت بکشی در موردش حرف بزنی،( کم طعنه و کنایه نشنیدم برای حق تالیف کتابهایم از این و آن)  اما مهم تر از اندازه ی کوتاه و بلندی اش، مرام و معرفتی ست که امروز در کنار ذوق و شوقم برای پرتقال خونی، شاهدش بودم. مدیر آموت شاید می خواست زیربنای این کار تازه( پرتقال خونی اولین کتاب از نشرآموت است که به زبانی دیگر ترجمه خواهد شد) ، به رضای دل  و اشتیاق خالص باشد  و همین رضا و  خلوص ، بدرقه ی این راه  بشود. هرچه که بود، تاثیر شگرفی روی روح و جانم گذاشت .

قرار بود این پست در مورد ذوقمرگی ام از سفر رفتن پرتقال خونی باشد، اما مسیر حرفها به سمت دیگری رفت. نمی خواهم با جملات کلیشه ای از حمایت ناشرم تشکر کنم و کلمات تکراری را برای بیان این دریافت نو و تازه ، خرج کنم ،اما باید راهی برای بیان این هجمه ی بزرگ باشد.

زیرکی می کنم و می گذارمش به دوش اویی که حواسش به همه چیز و همه کس هست.

حراست و مراقبت از من و ناشرم و همه ی کسانی که در این راه بودند و هستند، بماند و باشد برای همانی که سایه انداخته روی تک تک نفس های بریده و ترسیده ای که هربار به بهانه ای تجدید قوا می شود.

در آسمانی... روی زمینی... در دل خانه کردی... هرجا که هستی... از تو سپاسگزارم!

شکرانه ی مهربانی ات، سکوتم در برابر تمام حکمت هایی که ندانسته ام و نخواهم دانست.


خلاصه که پرتقال خونی رفت که مصری بشود.





رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال گذشت

مجموعه ای از نه داستان از هفت نویسنده ی معاصر روس که پیش تر به شکل بخشی از کتاب یا داستانی مستقل در جراید روسیه منتشر شده اند.

وجه مشترک داستان های کتاب، پرداختن به موضوع مرگ است. گرچه در بعضی داستانها (پالتو سیاه) و (وان گوگ)، فضا به سمت سورئال متمایل گشته، اما در نهایت به زبانی مشترک ، صریح و  بی پرده، مرگ و نحوه ی اتفاق افتادن آن را روایت می کند. مرگ می تواند با پاشیده شدن اسید به صورت ، اقدام به خودکشی، تمایل بیمارگونه به آدمکشی،تصادف، بیماری های مشکوک و ... کلاف زندگی آدمها را در هم بپیچد. در داستان های این کتاب به پدیده مرگ و حتی آدمکشی، به مثابه ی گناه و جرمی غیرقابل بخشش نگاه نمی شود، بلکه آن را پدیده ای طبیعی و نرمال، در کنار سایر رفتارهای اجتماعی انسان، می بیند.

تاثیر فضای کمونیستی بر روزگار معاصر در داستانها، مشخص است و حالتی از ترس و رعب را القا می کند. نیکا دختر زیبایی ست که دقیقا مثل خود کمونیست است. او به هرچیزی دقیقا همانطور که هست نگاه می کند، بدون ذره ای احساس یا عاطفه. او صرفا مختصاتی فیزیولوژیکی  دارد و ظرایف دنیای خیال و فلسفه ی زندگی را به پشیزی نمی گیرد.

آدم های قصه از به حقارت کشیدن هم نوعان خود در خانواده و جامعه ابایی ندارد و با خیانت و تمسخر و رقابت، زندگی دیگران را به بازی می گیرند.

دکتر کمال طلب و بی نقص دختربخارا، بعد از تولد فرزند مبتلا به سندروم داون، این نقصان را بر نمی تابد و  زن و دختر را رها می کند و زندگی با یک پرستار پیر و بدقواره را به همسر زیبارویش ترجیح می دهد. مرد فیلسوف و هنری مسلک، با شنیدن تمسخر دختران هرجایی، پی عضله سازی و پرکردن اندام مردانه می رود و سرخورده می شود. پدری که از خیانت همسرش دچار از همگسیختگی روانی شده، فرزندانش را با بی اعتنایی و خشم بزرگ می کند و در شوخی احمقانه ای خبر دروغین مرگش را بازسازی می کند.

آدم های فرصت طلب و استفاده ی ابزاری انسان ها از هم، در موازات یکدیگر ، فضای سرد و بی روح جامعه ی معاصر روسیه را تقویت می کند. در عین حال داستان ها خواندنی و جذاب هستند.


رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال گذشت

نویسندگان معاصر روس

نشر چشمه



کودک44

در تعریف حکومت های توتالیتر به تمامیت خواهی ، استبداد، خودکامگی و انحصار طلبی بیمارگونه ، تجسس در کلیه ی احوالات و رفتارهای خصوصی شهروندان،پلیس مخفی گسترده و استفاده ی انحصاری از سلاح و رسانه و تک حزبی بودن حکومت ، اشاره می شود.

اتحادجماهیر شوروی در دوره ی استالین، نمونه ی منقرض شده ی تمام و کمال این نوع حکومت است. در این روش حکومت داری، ترس چنان در دل مردم زنده نگه داشته می شود که همگان حتی به سایه ی خود شک دارند.برای زنده ماندن ناچارند, همکار، همسایه، همسر ، پدر و مادر و فرزند خود را به حکومت بفروشند تا در ازای آن چندصباحی بیشتر زنده بمانند. این زنده ماندن تضمینی برای تداوم و بقا ندارد.هرآن ممکن است کسی شما رو لو بدهد یا به چیزی متهم کند. ممکن است فقط متهم شوید که در حالت مستی به خرج تراشی استالین اشاره ای کرده اید، یا در مورد نحوه ی کشته شدن فرزندتان شک دارید به لاپوشانی حکومتی که قتل را به تصادف تقلیل داده، آنگاه است کهدر بهترین حالت  محکومید به بیست و پنج سال تبعید درکارگاه های کار اجباری سیبری، و گرنه در همان ساعات اولیه به همراه خانواده، اعدام انقلابی می شوید.

ماموران حکومت در تمام ساعات شبانه روز، مجازند که وارد خانه ها شوند و متهمان را حتی در رختخواب و برهنه دستگیر کنند.آنها آموزش دیده اند که ترس و رعب و وحشت را در بالاترین درجه، در دل متهمان و شاهدان بیرونی ایجاد کنند. نیازی نیست اتهام کسی اثبات شود. به صرف اشاره شدن به کسی، او گناهکار است . کشتار متهمان فرضی به وفور اتفاق می افتد.

گذران زندگی در مزارع و منازل اشتراکی در شرایط اسفناک و فقدان آسایش نسبی، گرسنگی، قحطی،آدم فروشی، جنایت،از مردم این جامعه، موجود منفعلی ساخته که وسعت دیدش جز از چند ساعت بیشتر زنده ماندن ، فراتر نمی رود. هرکسی در هر رتبه و درجه ی اجتماعی و نظامی، در هر لحظه در مظان اتهام است و ممکن است زندگی موقتی اش را از دست بدهد.

زمان داستان اندکی پیش از مرگ استالین است.جسد پسری با تن پاره پاره شده و دهانی پر از خاک کنار راه آهن پیدا می شود.علیرغم تمام شواهد دال بر قتلی وحشیانه، حکومت تشخیص می دهد پسرم قربانی بی دقتی کودکانه اش شده و زیر قطار رفته. دومیدوف، مامور حکومتی نیز تشخیص حکومت را بعنوان حکم نهای به استحضار خانواده ی خشمگین و عزادار می رساند.کمی بعدتر دومیدوف با حسادت و بدخواهی یکی از همکاران مورد اتهام قرار می گیرد و با تنزل رتبه ی وحشتناکی به جنوب کشور فرستاده می شود.با پیداشدن اجسادی تکه پاره شده،  مشابه پسری که در مسکو به قتل رسیده بود، فرضیه ی یکی بودن قاتل در ذهن دومیدوف قوت می گیرد. حکومت منکر رابطه ی زنجیره ای بین قتل هاست. معتقد است این اتهام ، سیاه نمایی غرب در مورد شوروی ست و با خلق آن قصد دارد انحطاط و زوال اخلاق را در جامعه ی استالینی نشان بدهد.هرنوع تحقیق و بررسی در مورد قتل ها و فکر کردن به ارتباط میان آنها در نطفه خفه می شود و ماموران مربوطه تنزل رتبه می گیرند و پرونده مختومه می گردد. طی کشمکش های پرهیجان و استرس آلود، دومیدوف ، همراه همسر زیبایش ( که بخاطر نپذیرفتن همخوابگی با دکتر، متهم به جاسوسی شده و مورد غضب حکومت قرار گرفته )، این تحقیقات را کامل کرده و به قاتل می رسند.

قربانی شدن عواطف و ارتباطات انسانی در اثر خفقانی که حکومت به جامعه تزریق کرده، والدین را به به فرزندان، همسران به یکدیگر، همسایگان را نسبت به هم، مراقب و بدبین بار آورده و این اختیار مضحک را به شما می دهد که برای نجات پدر و مادرتان از مرگ،  اتهام جاسوسی همسرتان را تایید کنیدو او رابعنوان "خائن" "تقبیح" نمایید ، وگرنه زندگی پدر و مادرتان در خطر قرار می گیرد. یا در هرموقعیت غیر منصفانه و جبرآلودی، با بله قربان و چشم قربان، حقوق اولیه ی انسانی تان را فراموش کنید و منکر آن شوید.

در این داستان خوفناک و ترس آور، بخش هایی از تاریخ و سیاست وحشیانه ی دوره ی استالین مقابل چشم خواننده قرار می گیرد. تریلر کودک 44 از  صفحات آغازین تخم وحشت و ترس را در دل خواننده می کارد. مردم از فرط گرسنگی ، پسران همسایه را شکار می کنند و گوشت تن آنها را جیره بندی می کنند و می خورند تا از قحطی مواد غذایی نمیرند.


کودک 44

تام راب اسمیت

انتشارات مروارید

 

-این داستان براساس حقیقت نوشته شده. قاتلی زنجیره ای در دوران استالین ، بیش از 50 کودک را مثله می کند.

-حتی تصور آدمخواری از شدت گرسنگی، وحشتناک است

-گرسنگی ، دیو خفته ی درون آدمی را بیدار می کند و حتی سی سال بعد، اثرات مخوف خود را بروز می دهد.

-فکر می کردم کتاب ( زلیخا چشم هایش را باز می کند) شورویِ انحصار طلب را بخوبی نشان داده.اما (کودک44) ، بی رحمی و شقاوت حکومت را عینا و به وضوح، در رده های مختلف اجتماع، به تصویر کشیده.

-عکسی که خودم از کتاب گرفته بودم را پیدا نکردم . از عکس نتی استفاده کردم.

-حتما...حتما.. حتما... این داستان را بخوانید.