پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

کارگاه نویسندگی آنلاین با پروانه سراوانی

کارگاه نویسندگی آنلاین رو عمومی اعلام کردم.

در یکسال اخیر برای دل خودم با مدرسه و چند هنرجوی آزاد کار می کردم.

اگه کسی مایل به شرکت در کارگاه هست بهم پیام بده.

الو آفریقا؟

با یه پیش شماره‌ای دوبار با گوشیم تماس گرفتن که هر دوبار دستم بند بود و تا برسم به گوشی، قطع شد.

اهل تماس گرفتن با شماره ناشناس نیستم.

پیش شماره رو سرچ کردم. مال کشور سیرالئون بود

مو قشنگ

تلویزیون ( هرجایی بجز رسانه ملی که کلا نمی‌بینمش ) رو روشن می‌کنی، از اولین تبلیغ تا آخری همه مشغول دروغ گفتن اند. نه دروغهای معمولی و عادی، بلکه دروغهای شاخدار. شاخ سه شعبه اصلا. بگو شاخ گوزنی. توی هر تبلیغی یه مجری یا بازیگر ایرانی نشسته و پاتیل متعفن دروغ رو با به اصطلاح کارشناس یا ویزیتور اون محصول کذایی هم می‌زنه و تلاش می‌کنن مردم رو سرکیسه کنن.

نمی‌دونم چه کسانی در این زمانه باور می‌کنن که موهای سفید با محلول و مایع این عزیزان سیاه میشه و تازه هرکی موهاش ذاتا قهوه‌ای باشه، قهوه‌ایش می‌کنه، یا چه کسانی در این دوره باور می‌کنن که قرص چاقی یا لاغری بطرز هوشمندانه فقط قسمتهای دلخواهت رو چاق و لاغر می‌کنه، یا چه کسانی بجای ترمیم و درمان بیماری دندان یک پلاک سفید موقت می‌ذاره روی دندونهاش و کلی هم کیف می‌کنه که پول دندانپزشک نداده. هر کسی خودش می‌دونه و پولی که قراره بریزه توی چاه این تبلیغات. 

اما مساله‌ی من اینه که چطور میشه که دروغهایی تا این حد آشکار و تا این حد توهین آمیز به سطح شعور بیننده و مشتری با کمک مجری و بازیگر روزی ده‌ها بار پخش میشه و صاحب محصول و صاحب شبکه شرم نمی‌کنه از این حجم فریبکاری و شارلاتانی؟ 

بماند که آمفتامین و شیشه رو به اسم جادوی چاقی و لاغری توی حلقوم مصرف کننده می‌ریزن و هیچ‌کس ازشون نمی‌پرسه این چه کاریه داری می‌کنی.

نقاب

فضای مجازی اگه فقط یک حسن داشته باشه اینه که نقاب آدمها رو میندازه پایین. آدم هرچقدر ژست روشنفکری و انسانیت و آزادخواهی و ادب و دانش بگیره از جایی که فکر میکنه خوب درزش رو هم آورده، حقیقت درونش پیدا میشه و تو دیگه اون نگاه تحسین‌گر و ستایشگر قبلی رو بهشون نداری.

بازیگر،خواننده، نقاش،نویسنده،شاعر، سیاستمدار ، هر کی، هر چی ، هر عنوان و نقابی که داشته باشن، دیگه تو رو مسخ نمی‌کنه و از اون اشتیاق ابلهانه که سالها پیش براشون داشتی دیگه ذره‌ای خبری نیست. 

در جهان بی‌قهرمان و بی‌پیشرو و بی‌ امید و بی‌نجات‌دهنده‌ی بدی گیر افتادیم. این گیر افتادن تاوان اون آگاهی از پشت نقاب‌هاست. 

سختمه. خیلی سختمه. ولی راضی‌ام.

آبادان

چند روزاست بیمارم. کرونای ضعیف یا آنفولانزای شدید.خدا میداند. دارو می‌خورم و دردناک و خس‌خس نفس می‌کشم و نگاه میکنم جهان پیرامونم را.
چه روزهای پرالتهاب حال بهم‌زنی شده.
چوپان دروغگو بی‌شرم و خجالت، خبر جعل می‌کند و تکذیب می کند و دروغی از نو می‌بافد،تا باز کجا رسوا شده، تکذیب کند. رسانه از این به بعد برای من اسمش #چوپان_دروغگو ست.
زن و مرد حیرانند بین آوار عظیم خیابان امیری #آبادان بلکه نشانی، ولو لهیده و بوگرفته از عزیزانشان بیابند.
از این طرف گروهی در آغوش امن و گرم هم به ورزشگاهِ ممنوع النساء می‌روند و سرود می‌خوانند و پرچم تکان می‌دهند. یا چندکیلومتر انطرف اوار آبادان به عشوه و اطوار چشم و ابرو می‌چرخانند که چرخیدن خوب نانی دارد این روزها.
این روزهای شکاف و نفاق فراموش نمی‌شود. این روزهای بی‌همدردی و بی‌همدلی. این روزهای آوار شده بر جان و روح مردم.

#متروپل #متروپل_آبادان

میانسال

و شوک امروز اینکه از بهداشت زنگ می‌زنن بهت و میگن برای کنترل میانسالی با همسرت بیا تحت مراقبت باش.


احساس پیری و فرتوتی کردم تا مغز استخوان.

گرسنه

یه نفر چند روزه قهره. غذا نمی خوره. از بیرون هم چیزی بخری نمی خوره.من از این ور دارم پرپر می زنم که بچه م گشنه ست. الان ضعف می کنه. از حال میره. چرا آشتی نمی کنه؟چرا توی همون اتاقش غذا نمی خوره؟ و ...

وقتی میره بیرون، وقتی می رم توی اتاقش برای کاری، دوتا سطل یک کیلویی بستنی . یه جعبه خالی پیتزا پیدا می کنم که در ساعاتی که ما بیرونیم و خونه نیستیم خریده و خدمت شون رسیده و دیگه گرسنه نیست!

بازم از جذابیتهای مادرانگی میگم براتون.

دکتر

اول بنام خدا...چرا من دیگه بلد نیستم پیام ها رو جواب بدم؟ یعنی چرا ریپلای رو پیدا نمی کنم؟

دوم...سلام و ارادت آقای دکتر...

چون بلد نبودم در قسمت پیامها ، پاسخ بدم اینطوری توی پست نوشتم.

من دکتری قبول نشدم.یک بار ، همون سال بعد از فارغ التحصیلی ارشد، آزمون دادم. و اگر ماه را در دست راستم و خورشید را در دست چپم بگذارند حاضر نیستم بخونم براش تا قبول بشم.هم از چشمم افتاده هم انگیزه ندارم براش.

و الان نگرانم که شما و دوستان بخاطر دکترا نداشتنم دیگه اینجا رو نخونین

 تو رو خدا من ارشد وبلاگستان باشم که نمی خواد دکتری بگیره ، ولی می خواد دوستهای وبلاگیش رو داشته باشه. تو رو خدا ( با لحن پسرک مهمونی )

پوست

برای فرار از دست زن‌هایی که پیشنهادهای دلسوزانه‌ی زیر رو مدام بهم گوشزد می‌کنند،کجا فرار کنم؟

_بیا معرفیت کنم به دکتر فلانی.از خون خودت یه سرنگ میکشه، با حرکات ضربه‌ای روی پوست صورتت وارد میکنه. پوستت جوان میشه. لک‌هات کمتر میشه.

_برو کلینیک فلان،بگو من معرفیت کردم. بگو فلا‌ن‌جا و فلا‌ن‌جا و فلان‌جای صورتت رو بوتاکس بزنه. حیفه. تو صورتت قشنگه. نباید بذاری پیر بشه.

_آدم وقتی میره جلوی آینه،با دیدن صورتش باید حال خوب بهش دست بده. چین و چروک و لک روحیه آدمو ضعیف می‌کنه.نباید اجازه بدی این اتفاق بیفته. بیا برو یه حالی به صورتت بده.

_ تو دستکاری نکرده، صورت خوبی داری. حیفه بهترش نکنی. فردا بیا ببرمت کلینیک فلانی. خودم هم باهات میام.


حالا هرچی بگی اهلش نیستم. مهم نیست برام. حالم با چیزهای دیگه خوبه. سلامتی مهمتره برام و ...

ول‌مون کن زِنعامو...

لاک نزن خانم

در 46 سالگی با نظر فرمان دار نباید لاک زد و جلوی هنرجوهای بزرگ و کوچک نشست و بهشون داستان نویسی یاد داد.نقل کردن فرمان دار جدید خیلی حساسه به حجاب و اینا و همه باید ظاهر اسلامی آرمانی داشته باشن.

در حالی که کالسکه و قنداق و کهنه و پستونک بچه از استانبول وارد میشه و اضافه بار می خوره، برادزاده رییس قوه ی قضا به خاطر پولشویی به بیست سال حبس محکوم میشه ، کوه و جنگل توسط دختر فلانک و پسر بهمانک وزیر و وکیل تراشیده و خورده میشه، شلوار مردانه 500 هزارتومنه، مانتوی زنونه 700 هزار تومن، خرید عادی و بدون ریخت و پاش ماهانه ی یک خانواده ی چهارنفره میشه 4 میلیون و خرده ای( بدون گوشت و مرغ و ماهی و این چیزهای لوکس)، در حالیکه زندگی فقط اسمش زنده گیه و روزی صدبار باید بمیری و زنده بشی تا باورت بشه هنوز نفس می کشی با این وضعیت، اون میمونی که می شینه اون بالا باید بیاد در مورد لاک ناخن و کاشت ناخن پرسنل یک کتابخونه نظر بده و حکم کنه همه با پشم و پیلی و گرد و خاکی بیان سرکار تا امام زمان قبول کنه.

ای امام زمان بزنه به مغز کپک زده و گندیده تون.