پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آمین

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی

وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی

وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی

یَفْقَهُوا قَوْلِی



این روزها آماده ی انفجارم.. مثل یک مخزن گاز توی یک کلاس تاریک

اضافی هایت را باید بتراشم!

پسرک سرماخورده. بردیمش دکتر.

دکتر وزنش کرد. با کاپشن و ژاکت بافتنی  و شلوار گرم کن زیر شلوار جین و پوتین هاش ، روی وزنه ی دکتر شد 33. دکتر گفت خب یک کیلو هم برای لباسات کم کنم. میشی 32. بعد رو کرد به من:

-اضافه وزن داره!

گفتم: واقعا؟

-بله. برای بچه ای که آخرای هشت سالگیه خیلی زیاده. اضافه وزنه.

گفتم:

-خب دکتر... قدش بلنده.

-خب همین دیگه. اضافه قد هم داره برای این سن!

.

.

 توی راه، تمام مدت پارسا غر زد که:

- باید رژیم بگیرم. باید لاغر بشم. باید دیگه هیچ غذایی نخورم. باید فقط نون و پنیر بخورم.

.

.


* من هم موندم که اضافه قدش رو چطوری کم کنم؟  تراشش کنم؟  از پایین بزنم.. از بالا قطع کنم؟ کدوم؟ هان؟

قدش 143 و وزنش با وزنه ی خونه 30


* توی راه از من سوال کرد : به نظرت چیکار کنم که اضافه وزنم از بین بره؟

گفتم: دیگه نباید بی اجازه بری سراغ شکلات و شیرینی. مخصوصا شکلات که ده بیست تا رو یه جا می خوری.

گفت: آخه بابا جون من..اگه من نخورم که نیما می خوره! باید خودم بخورم دیگه!!!




پشت کوچه های تردید

پشت کوچه های تردید

پروانه سراوانی

نشر شادان



- فعلا همین عکس رو برای معرفی دارم. نمی دونم جلد کتاب هم همینه یا نه

- کتاب هنوز توزیع نشده




صنم و رفیع

یک خبر خوب

رمانم با عنوان ( پشت کوچه های تردید )  با نشر شادان داره  بیرون میاد.

اگر خواننده ی داستان صنم و رفیع بودین و دوستش داشتین، الان می تونین بصورت کتاب چاپ شده داشته باشین ش.


#پشت_کوچه_های_تردید

#پروانه_سراوانی

#نشرشادان



می تونید در اینستاگرام شادان، معرفی کتاب رو ببینید.







بزرگترهای نت باز

مینا دیشب یک عکس فرستاد. بابا پشت میز کامپیوترنشسته بود. یک میز قهوه ای. نوشتم:

-میز بابا که آبیه. قهوه ای از کجا  اومد؟

نوشت:

-اومدن خونه ی ما.

دوباره نوشت:

-این همه کمپین راه انداختن که شب یلدا از فضای مجازی بیایید بیرون و دیدن برگترهاتون  برید و دور هم جمع باشین. ما بزرگترامونو کشوندیم خونه ی خودمون. والله یکی باید بیاد همین بزرگترا رو از پای اینترنت بلند کنه.





یلدا

یلدای 94




یه نفر هم هست که قبل چیده شدن میز ، ناخنک می زنه!



موقع عکس گرفتن هم ناخنک می زنه!