پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مصاحبه با ایبنا

گفتگو با خبرگزاری ایبنا

به بهانه انتشار کتاب:  رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس 


اینجا بخوانید.



جنگ کودکی‌ام را خورد، نوجوانی‌ام را ترساند و جوانی‌ام را گم کرد/ نسل میانسالِ زنان ما بلد نشدند برای خودشان زندگی کنند

جشن امضای اینترنتی رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس در سایت ققنوس

راستی جشن امضای اینترنتی  ( رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس) در سایت ققنوش برقراره.

تا شنبه 6 شهریور.

اگه دوست داشتین اونجا سفارش بدین.

 10 درصد هم تخفیف داره.


اینجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

نگاهی به رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس

 یادداشت غزل قربانپور مترجم زبان  ایتالیایی با رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس


اینـــــــــــــــــــــــــجا بخوانید.


به قلم: غزل قربانپور

پایگاه خبری نمانامه: رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس، نوشته پروانه سراوانی، روایتگر زندگی زنانی است که پس از سالها به بهانه دیدن یکدیگر راهی سفری می شوند تا به زعم خودشان از روزمرگی رها ‌شوند.

 پروانه سراوانی در روایت این داستان مانند دو داستان قبلی اش مشکلات زنانی را بررسی می کند که خاطرات تلخی از دوران کودکی شان دارند.عنصر مشترک میان زنان تحصیل در دوران جنگ تحمیلی است, جنگ همان قاتلی است که قربانیانش را تا نسل ها رها نخواهد کرد .

” برای تنهایی های پدرم, برای رنج های مادرم, و به هم نسلانم, که جنگ کودکی شان را خورد, نوجوانی شان را ترساند, جوانی شان گم شد… و در میانسالی نهنگ شدند.” مقدمه کتابکتاب رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس کاراکترهای متفاوتی دارد که هر کدام داستان تلخ زندگی خودشان را دارند.

یأس، سرخوردگی، ناکامی‌، ترس و امید و آرزوی زنانی که در واپسین سالهای جوانی هستند , دستمایه قرار داده است و برشی از حال و گذشته هر کدام از آنها روایت می کند تا خواننده متکی بر  اطلاعات مکتوب شده , آینده این زنان را متصور شود.
زنان و مشکلات آنها در سالهای اخیر درون مایه داستانهای بسیاری شده است. همین بررسی مشکلات برای تلخ شدن روایت کفایت می کند و عنصر جنگ رنجی مضاعف است.
کتاب رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس داستانک هایی به هم پیوسته است که مانند دو کار قبلی پروانه سراوانی زنانی را که زندگی زناشویی تلخی دارند زیر ذره بین قرار می دهد.

کاراکترهای زن این داستان هر کدام بار سنگینی را بر دوش می کشند که آنها را از ادامه زندگی نا امید کرده است.

مردان در داستانهای پروانه سروانی نقش کمرنگی دارند, اما همین نقش کمرنگ هم صرفا متعلق به مردانی  که نقش خودشان را به طور صحیح ایفا نمی کنند. برای هر کدام از این مردان می توان برچسبی منفی پیدا کرد و علت سرخوردگی زنان را در این برچسب ها جست.

آیا مردان در کتاب رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس مانند نهنگ های نر عمل می کنند؟

گویا همین طور است. مردان در این کتاب مثل نهنگ های نر دلیلشان برای محافظت از ماده ها زایش و پرورش بچه نهنگ هایی است که جایشان را در دریای متلاطم بگیرند و نسل را ادامه دهد و نه بیشتر.
اما این دیدگاه به مردان نیمه مدرن در جامعه کنونی شاید تا حدی بی انصافی به نظر برسد که می توان آن را به حساب ویژگی و نوع داستان نویسی پروانه سراوانی گذاشت.

داستان رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس در عین آنکه کم حجم است ولی خرده روایت هایی دارد که به تنهایی داستانی در دل خود دارند که رنج روی رنج می گذارد.

“همیشه فکر می کردم هر کسی سهمیه ای مشخص از رنج و درد و اندوه دارد و با گرفتن جیره اش, اسمش از لیست انواع دیگر مصائب خط می خورد. مطمئن بودم که مرگ برای هر خانواده ای یکبار اتفاق می افتد و این حادثه آن قدر سنگین و کمرشکن است که خدا دیگر انصاف نمی بیند مصیبت دیگری را به خانواده تحمیل کند. انگار که هر خانواده ای چوب خطش پر شده باشد و مثلا بهش بگویند ” تو جوان دیده ای, بنابراین از غصه اجاره نشینی خلاصی” یا مثلا ” تصادف و ضربه مغزی از سرنوشت تو پاک شده, چون تو با درد نازایی به دنیا آمده ای.” صفحه ۹۸

نهنگ های کتاب رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس در مسیر رفتن به ساحل برای خودکشی دست جمعی با همدلی کردن تصمیم های متفاوتی می گیرند.
چهل سالگی سنی است که به بلوغ و کمال تعبیر می شود, انتظار می رود با رسیدن به سن انسان به آنچه در سالهای پیشین زندگی می خواسته رسیده باشد و تکامل ظاهری و باطنی می بایست  در صدر این دستاوردها باشد.
اما در کتاب رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس چهل سالگی آغاز سرگشتگی و فروپاشی کاراکترهاست و وقتی به گذشته این زنان نگاه می کنیم ردپای اقدامات نادرست مردان را می بینیم.
کتاب رقصیدن نهنگ‌ها در مینی‌بوس به قلم پروانه سراوانی در گروه انتشاراتی ققنوس به چاپ رسیده است و در تابستان ۱۴۰۰ راهی بازار کتاب شده است.

رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس

مرد صاحبِ خانه قیمت را بالا گفته بود. نمی فهمیدم چقدر، اما متوجه شده بودم آنقدر هست که بابا را کفری کند.

-ایمون ندارن اینا. نمی گن ما هم آدمیم. همنوعیم. بشر نیستن به والله. من اینقدر بدم پای کرایه خونه، شکم زن و بچه رو با چی سیر کنم؟

-منصوره گفت اگه خونه جور نشد بریم دهکده المپیک.بیا بریم.اصلا از اولش هم وقت تلف کردن بود. نباید می اومدیم اینجا.

-فکر کردی اونجا جای زندگی کردن توئه؟فکر کردی از خونه ویلایی شرکت نفت می تونی بری توی آلونک های قوطی کبریتی زندگی کنی؟ فکر کردی اونجا چه خبره؟می دونی 200-300 تا خانوار چپیدن توی هم، نمی شه نفس کشید؟ یه چیزی از منصوره شنیدی، فکر کردی خبریه! اگه اونجا جای رفتن بود که اینقدر در به در دنبال خونه اجاره ای نبودم من!

-سخت نگیر مرد. موقته .همیشگی که نیست.

-موقت! موقت! از کجا معلوم که این موقت سه چهارسال نشه؟ می تونی تحمل کنی سه سال یا چهارسال با 100 نفر هم نفس باشی؟ توی راهروهای تنگ و تاریک مجتمع های آپارتمانی تنه به تنه ی هر کس و ناکسی بشی؟

-اینطوری نگو. اونا هم همشهری های خودمونن. تو اینطوری بگی پشت سرشون ، این تهرانی ها چه بگن؟

-بالاخره توی همونا هم همه جور آدمی هست. من می خوام خونه بگیرم براتون. خونه! نه اتاق!

مرد صاحب خانه قیمت را پایین نمی آورد.باباچند جای دیگر هم رفت. ما مدرسه نمی رفتیم. مثل جوجه های خیس باران خورده به مامان چسبیده بودیم و هرجا می رفت عقب سرش می رفتیم. مسافرخانه بوی بدی می داد. بوی سیگار ، بوی دستشویی ، بوی عرق، بوی خنکی.

-حالا اینجا وضعمون خیلی خوبه؟ خوبه که بخوام این دخترا رو حموم ببرم، مردهای گردن کلفت با زیرپیراهن و پیژامه توی راهروهای مسافرخونه رژه برن؟این از مجتمع بهتره؟

-موقته جانم! تحمل کن تا من خونه گیرم بیاد.

-اگه یی موقته، خو او هم موقته. منتهی اونجا دیگه خیالم راحته که روی پیک نیک خودم غذا بار میذارم.روی بالش و تشک خودم می خوابم.

روزها بابا بیرون می زد و شب دست خالی بر می گشت. مردم تهران به جنگزده ها خانه اجاره نمی دادند.آنقدر بالا می گفتند که طرف را پشیمان کنند.فردای شبی که صدای ترکیدن بمب ها را از جایی نزدیک مسافرخانه شنیدیم، کسی برای بابا پیغام گذاشته بود.به صاحب مسافرخانه سپرده بود که بابا به یک شماره تلفن زنگ بزند. بابا زنگ زد. مرد پشت تلفن صاحب یکی از همان خانه ها بود.

-التماس می کرد.اصلا باورت نمیشه.التماس می کردکم مونده بود گریه ش دربیاد.می گفت می فروشم. نصف قیمت می فروشم. یک سوم می فروشم. بیا برش دار.هرچی میدی بیا ازم بخرش. هرچه می گفتم (قصد خرید ندارم، خرید اصلا عاقلانه نیست.ما امید برگشتن به شهرمونو داریم) به گوشش نمی رفت . هی می گفت بیا بخر.بنده ی خدا ترسیده بود از بمباران دیشب. اسباب و اثاث جمع کرده بود تا بره شهرستان. خونه رومی خواد بفروشه و بره که بره.فهمیده بود خونه ش چشم مونه گرفته بود،می گفت بیا ازم بخر.خلاصه که هرچه کردم به اجاره راضیش کنم، حرفش یک کلام بود. می گفت بیا بخر. حالا چند روز بگذره بلکه راضی شد کرایه بده خونه شو. خدا بزرگه!


رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس

پروانه سراوانی

انتشارات هیلا

گروه انتشاراتی ققنوس



رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس

خب این هم از کتاب جدید


رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس

پروانه سراوانی

انتشارات هیلا

گروه انتشاراتی ققنوس



امیدوارم بخونید و دوست داشته باشین و در موردش با من حرف بزنین.