پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دستمال جیبی

روی داشبورد ماشین یک بسته دستمال کاغذی جیبی بود. گذاشتمش داخل داشبورد. دو ماهی  اونجا بود. هربار چشمم بهش می افتاد خنده و خشم قاطی می شد با هم. روز تدفین، یکی داده بودش دستم. از اقوام مامان. توی گریه و تاری دید گرفتمش و تشکر کرده و نکرده  سوار ماشین شدم و گذاشتمش روی داشبورد و همانجا ماند و ماند تا یکی دوهفته قبل که از جلوی چشم برداشتمش و گذاشتمش توی داشبورد.

(پری مهربون) یادتونه؟ خواننده های قدیمی تر خوب میدونن چی رو میگم.

همون!

( گشتم مطلبو پیدا کنم و لینک بدم، پیدا نکردم. حوصله ی گشتن بیشتر هم نداشتم)...لینک اضافه شد. روی/ پری مهربون/  دو خط بالاتر  کلیک کنید.

توی هیری ویری گریه و فریاد و غش و ضعف سر خاک، بسته ی دستمال جیبی را پیشکش کرد و رفت.

یعنی کراش داره روی من؟

خیلی بی پرده حرف می زنم. خودم می دونم.

البته اینطوری که من دیدم روی همه مون دچار کراشیّت هست!!!

آخ !! جای مامان خالی که چغولی فامیلشو رو بهش بکنم و با تهدید و عصبانیت بگم بره  ادبش بکنه  تا دیگه از این ننر بازی ها درنیاره برای من!

اونم بخنده و بگه: مامان جان! منظوری نداره. بی عقله. نمی فهمه چطوری احترام گذاشتنش رو نشون بده. ناراحت نشو. به دل نگیر. منظوری نداره!

منم چپ چپ نگاه کنم و بگم ادبش می کنی یا خودم برم؟

نظرات 1 + ارسال نظر
jud چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 ساعت 22:00

https://pari-parsa2.blogsky.com/1398/06/12/post-1104/خاطرات-یه-جوری

:-)فک کنم اینه.

بله. دقیقا همینه
ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.