در فضایی آمیخته به دنیای واقعی و فراواقعی دختر روی قلمدانِ داستان بوف کور صادق هدایت راوی قصه ی زنانی از ادوار مختلف تاریخ می شود و در کالبد هرکدام عاشقی می کند و جان می بازد پای دل و ایمانش. دوره ی ساسانی و پهلوی را با شغل و فرهنگ و دلواپسی های زنانه در موازات هم پیش می برد تا مرد مبارز را در عین مراقبت و محافظت از خطرات به خود بکشاند و رام کند و البته که در هیچ دوره ای موفق نمی شود.
در سیاق جریان سیال ذهن معروفی دستی گرم و پنجه ای قوی دارد و خواننده را با هز زمان و مکانی که می خواهد همراه می کند تا حرف اصلی را به او بزند.
دختر روی قلمدان ار روی صفحه های نقاشی سفر می کند. از صفحه ای به صفحه ی دیگر و در هر ترکیب زمان و مکان، قصه ای برای روایت دارد.
همذات پنداری نویسنده با عوالم زنانه چنان خوش رنگ و لعاب و نزدیک به واقعیت درآمده گویی معروفی در دوره ای از زندگی اش زنانه زیسته و قصه اش را نوشته.
پیکر فرهاد
عباس معروفی
ققنوس