انجمن داستان خورشید رو تحت نظارت اداره ی ارشاد شهر راه انداختم و تعدادی از هنرجوهای کارگاه داستانم همراهم هستن. نمیدونم چطوری پیش میره و تا کی برپا خواهد بود.
اما حسم اینه که کار تراشیدم برای خودم و بهتر این بود که می نشستم توی خونه م و هلک هلک کنان قصه م رو می نوشتم تا اینکه نگران هزار چیز باشم و وقت عکس گرفتن برای گزارش کار، شالم را یا بی میلی روی نیمی از صورتم بکشم و به آدم دست و پاچلفتی شبیه باشم که کنترل لباسش از دستش دررفته و یه وری شده مبادا به عفت و عصمت کسی بربخوره.