قصهها منو بشدت تحت تاثیر قرار میدن. قصهمال هرجا و هرکسی و در هر ژانری باشه فرقی نداره. اون رنج عمیق انسانی میاد میشینه تخت سینهم و روحم رو میخراشه.
مردم تحت استثمار رومانی از فرط بیچارگی و عجز در برابر بیعدالتی و ظلم حکومت وقت ، بخاطر فقر و گرسنگی و هزار مصیبتی که به تبع فقر دچارش میشدن، در نهایت وقتی راه به جایی نمیبرن و برای ادارهی زندگی و تامین معاش کاری ازشون برنمیاد دیوانه میشدن.
روایت یکی از این دیوانگیها رو خوندم و حالم بده.
چقدر نزدیکیم به این نوع زنده بودن پر از درد.
برداشتی از
قرار ملاقات
هرتامولر
#کتابی_که_این_روزها_می_خوانم
سرزمین گوجههای سبز مولر هم همینقدر درد داشت.
دیدن رنج بقیه آدما هولناک ترین چیزیه که آدم میتونه تجربش کنه
مخصوصا که در همون محیط تجربه ش کرده باشی