روایتی است داستانی از ماجرایی واقعی در دوران ناپلئون سوم (هزار و هشتصد و هفتاد) در دهکده ای فرانسوی.
اشرافزاده ای شریف و نوع دوست در پی اشتباهی غیرمنصفانه گیر مردمان روستا می افتد و مردم تلافی حمله ی پروس به رهبری بیسمارک به فرانسه و جنگ نابرابر و جنایات پروسی ها را از او می گیرند و بدون توجه به گذشته ی مردی که از کمک و دستگیری به آنها دریغ نکرده و همواره یاری رسان آنها در مشکلات و گرفتاری ها بوده، او را به شنیع ترین و خصمانه ترین شکل مجازات می کنند و جانش را می گیرند.
آنچه در این روایت مورد توجه است، همراهی همگانی مردم در آشوبی است که اطلاعی از آن ندارند و دلیل واضحی برای ادامه دادنش نیست. چیزی شبیه موج های امروزی در شبکه های ارتباط مجازی.
مردم در برابر کسانی که حقیقت را متذکر می شوند حالت تدافعی و پس زننده دارند و حاضر نیستند بپذیرند مرد مورد مجازات نه تنها بی گناه است بلکه سابقه ای از نیکخواهی و نیکوکاری نزد آنها دارد.
خشونت عریان و فجیعی که رخ می دهد در روزهای بعد خود عاملین را به حیرت و شگفتی و پشیمانی عمیق مبتلا می کند. اتحاد نامیمون مردم روستا برای شکنجه کردن آلن، آتش زدن، کباب کردن و خوردن گوشت پخته ی او ریشه در تاثیرات جنگ در زندگی مردمان ساده ی روستایی دارد. مردمانی که گرمای هوا ، خشکسال، بی آبی و فقر و قحطی صبر و تحمل شان را برده و کوچکترین جرقه ای خشم شان را شعله ور می کند. طوری که فرصتی برای تحلیل و تشخیص ندارند و هرچه جلوی چشم شان قرار بگیرد را با نفرت و سبعیت تمام مورد آزار قرار می دهند.
آدمخواران
ژان تولی
نشرچشمه
-از لحاظ روانشناسی و جامعه شناسی می توان مساله بیرون ریزی پس از تحت فشار شدید بودن جوامع را تحلیل کرد.
-این ماجرا حقیقی است.
-ریتم سریعی دارد. کوتاه و خوشخوان است.