پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مانتوی رنگی

وقنی رنگهای زنده و شاداب پلاسکویی ها و پارچه  فروشی ها را می بینم، خیلی زور و قدرت لازم است که مرا نگه داری و نگذاری سرکی نکشمو خرید نکنم. موقع رد شدن از جلوی لباس فروشی ها هم همین وضع است با این تفاوت که لباسهای رنگی رنگی و باب میلم سایز من نیستند و فروشنده های سمج با آن تعریفهای کلیشه ای و گاه کفردرآور( مامان منم مثل شما چاقه. همینو برده. اندازه شه. این یکی برای سن شما مناسبه. سنگین و جذاب)نمی توانند قانعم کنند که بجای لباسی با طرح گوزن و روباه و کاکتوس بروم سراغ لباسهای نگین دار و سنگین رنگین.

توی مسیر اصلی  وسط پارک چند زن بساط دارند. لباس و مواد غذایی سنتی می فروشند. چندباری از کنارشان رد شده ایم. معمولا مسیرهای خلوت را انتخاب می کنیم که بشود با خیال راحت ماسک را داد زیر چانه و نفسی کشید .خیلی وقتها دلم خواسته از میان گلها و درختچه ها و چمن بزنم و بروم میان بساط شان بنشینم و لباس های رنگی رنگی نخی را بالا و پایین کنم و چیزی نخرم. دوست جانم می داند. وقتی شلوار و بلوزی باب میام پیدا کنم دو سه تا ازش می خرم و انبار می کنم.پس باید فقط جنس ها را لمس کنم و هوس خرید را از خودم دور کنم.کو پول؟ کو قدرت خرید؟

امروز توی گرمای وحشتناک این روزها که اخم های مرا ابدی کرده و ابروهام مدام گره خورده و تلخم از این نفس کم آوردن های تفت دیده، همسرجان از من و پسرک جدا شد و دورتر رفت تا کسی را ببیند.قرار شد ما چند دور بزنیم تا برگردد. توی دور دوم طاقت نیاوردم و رفتم سراغ زن های دستفروش.شلوار نخی با نقش و نگار برگهای هاوایی از دور دلم را برده بود.شلوارهای گشاد را بالاپایین کردم ، قیمت و سایز پرسیدم و رفتم سراغ فروشنده ی کناری که رنگهای شادش داشت مرا می کشت. گفتم:

سایز بزرگ و گشاد نشون بدین لطفا.شنیدم: وای چه مانتوهای خوشگلی می پوشی.رد میشی همیشه نگاهت می کنم.خیلی خوشم میاد از مانتوهات. هروقت می بینمت میگم خوش به حالش چه مانتوهایی داره. همیشه نگاهت می کنم.

با هرسوال من در مورد لباسهای نخی که توی بساط بود، زن ازمانتوهای خوشگلی گفت که مدام نگاهشان می کرد.ابروهای اخم کرده ام باز شد.توی دلم عروسی شد.

گفته بودم تابستان را غیر از نور و روشنایی جهان،  فقط برای یک چیز دوست دارم؟برای لباسهای جلو بسته ی خیلی خیلی گشادی که می دوزم و بیرون می پوشم و گذر و عبور هوا ار میان پارچه را با تمام وجود حس می کنم.

می خواهید یاد بگیرید؟

یک مستطیل بزرگ برای تنه. دوتا مستطیل باریک برای آستینها. سجاف یقه و خلاص.حلقه آستین را که بلدید. چاک های کنار را هم . جینگیل مستون های مورد علاقه را هم به هرجای لباس خواستید بیاویزید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.