هنوز مرددم بین احوالپرسی و دلجویی و سرسلامتی دادن روزانه به دوست بیمار و سوگوار. هزار بار فکر می کنم : خواب نباشه. بی حال نباشه. بی حوصله نباشه. مزاحم نباشم. بدش نیاد از هرروز پیام دادنم.
مخصوصا وقتی جواب نمیدن. کوتاه و مختصر جواب میدن.
این جور وقتها مطمئنم مزاحمم.
ولی چه کنم؟ میشه تنهاش بذاری با غمش؟ میشه تنهاش بذاری توی گرداب غصه ش؟ میشه بذاری غرق بشه توی تاریکی و تلخی اندوهش؟
نمیشه.
اگه همین پیام روزانه کورسوی امیدی باشه براش چی؟ اگه همین اصرار به احوالپرسی دلخوشی و دلگرمی باشه براش چی؟
دریغش کنم؟