پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خواب ندارم

دور نیست. نزدیک هم نه چنان. می بینمش. به حد کفایت. هنوز پارس نمی کند. هیبتی نشان می دهد و دُم زنان رد می شود. قرص شبانه  یکی درمیان شد. دو تا درمیان شد. سه تا درمیان شد. خواب نمی آید. می رود. تا خود صبح، تا سپیدی روز، بال بال می زنم برای نیمساعت خواب عمیق. بدنم هشیار است به عمیق شدن خواب. تا بخواهم که غرق شوم در خلسه ی نابیداری، یکهو چشمهام باز می شوند که ببینم نور تند از پنجره ی اتاق آنوری توی مغزم می تابد و آن نیمخواب می پرد که می پرد. شاید باز باید هرشب هرشب یک حبه قرص بالا بیندازم و بگذارم یک عامل فیزیکی به خوابیدنم کمک کند که روزم آرام باشد.

تمام طول شب سرم بیدار است. هزار آدم شناس و ناشناس توی سرم راه می روند. می رقصند. لبخند می زنند. قایم باشک بازی می کند. آدم های ناشناس را دوست دارم. رنگ و رخ شان به دوستی می ماند. لبخند های عمیق می زنند. کلاه از سربرمی دارند به احترام و لای هم می لولند و گم و پیدا می شوند.سرگرم می شوم به پیدا کردن شان از لای ازدحام. بی خوابی شیرین می شود.اما خستگی تن، مجال لذت نمی دهد. خواب می خواهم. اتاقی تاریک. تاریک. تاریک و بی صدا.

هیبت سیاهش، تکان های دمش. سکوتش.

سگ سیاه.

نظرات 1 + ارسال نظر
اعظم سه‌شنبه 10 فروردین 1400 ساعت 16:01

می بخشید، خودتون کم کردین؟ یا توصیه پزشک هست؟
مراقب خودتون باشید.

با مشورت با پزشک. یکبار سرخود کم کردم و داشتم می مردم . دیگه اینکار رو نمی کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.