کی آن ور دنیا یک سوزن گرفته دستش و هی دارد توی تن عروسک پارچه ای فرو می کند و اسم مرا بر زبان می آورد؟ چرا مدام تن و روحم سوزن سوزن می شود؟ چرا نمی توانم مثل یک عروسک پلاستیکی، خشک و سفت سرجایم بایستم؟ چرا مدام مثل عروسک های پارچه ای گنده و بی قواره، سر و گردنم آویزان است روی تنم؟
بخشی از قصه ی نهنگ ها