تا حالم بهتر میشه بیام نقل حکایت کنم :
توی سالنی که به اتاقهای عمل متعدد منتهی میشد،با بسته ی پمپ درد توی دستم ،منتظر بودم دکتر امضاهاش رو بکنه و ببرنم داخل اتاق.
ترس و دلهره هه هنوز بود. و چی حواسمو پرت کرد؟
دیدن رنگهای جذاب لباس های پرسنل اتاق عمل.
آبی فیروزه ای،آبی زنگاری،آبی کاربنی،آبی آسمونی
سبز سدری،سبز ماشی،سبززمردی،سبزیه طوری که اسمشو نمیدونم...
چشمم دنبال سر پرستارهای خانم و آقایی می رفت که لباسهای رنگی رنگی خوشگل داشتن.
یه آن به خودم گفتم: چه خوب که رنگها حالت رو خوب می کنن و چه خوب که اینجا مثل حوض نقاشی،رنگارنگه.
نکته: تمووووووم پرستارهای اتاق عمل بلااستثنا، بلااستثنا، در نواحی قابل مشاهده برای من، حسابی،حسسسسابی پروتز و سیلیکون و ...
خلاصه بعله!
خلاصه راه که می رفتن، حواسم از رنگها پرت می شد و ...