خانوم پرستار میگه وقتی اقای مبلی میاد، ص خودش رو به خواب می زنه.کلا پشتش رو می کنه به همه و چشمهاشو می بنده و ادای خواب بودن درمیاره و هرچی آقای مبلی بهش بگه و ازش بپرسه، جواب نمیده.خیلی که اصرار کنه میگه: ها؟ خواب بودم. نشنیدم!
به آقای همسر میگه: شما میای، ص همیشه نشسته لب تخت. حرف می زنه. می خنده.جریان چیه؟
*
در ورودی خونه به حیاط رو قفل می کنن که ص بی هوا بیرون نره یه وقت. چندبار بخاطر دستشویی رفتن، رفته بیرون و توی حیاط زمین خورده.بنابراین قفل کردن در از ملزوماتیه که باید حتما رعایت بشه. ظاهرا آقای مبلی که شبها میاد بخوابه، در رو قفل نمی کنه. چندشب قبل، ص اول صبح بلند شده و به هوای دستشویی رفتن رفته توی حیاط و ...
دوباره آقای مبلی سر و صدا و توهین و دعوا و تحقیر و ... و تعریف ماجرا برای تمام عالم که: این زن دیوونه ست. همه جا رو نجس کرده. باید بره تیمارستان و ...
پرستار بهش گفته چرا در رو قفل نکردی؟ ریلکس جواب داده: حالا من یادم رفت. این که نباید بزنه بره بیرون!
کلا فلسفه ی نگهداری و مراقبت چهارچشمی از سالمند آلزایمری رو به چیز داد.