پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ساز دل

از وقتی توی برنامه ای در شبکه چهار و شبکه دو کتاب معرفی می کرد می شناسمش. بعدتر دیدم ترجمه می کنه.بعدتر کتابی ترجمه کرده رو خوندم.  بعدتر دنیار رو گشت. نه مثل عکسهای ژورنالی هتل و استخر و این چیزها.عکسهایی از درخت و کوه و تابلو های رنگ رنگی اروپا. یکجا زنی با پیراهن گلدار از پشت سر توی قاب تصویر بود که هنوز دلم می خواد خودش بوده باشه.اینقدر رها، اینقدر آسوده که شادمانی از رنگهای پیراهنش می تراوید.

فارغ از زندگی شهری، جایی در دل کوهستان، میان کلبه های سنگی و گلی و آجری،  نان می پزه. مربا درست می کنه.استفاده از شیر رو در انواع محصولات به دست آمده، توضیح میده. بخیل نیست از آموختن روش های زندگی در شرایط سخت به بقیه. بخیل نیست در نشان دادن شادی های زندگیش به بقیه.چهره ی حرفه ای میکاپ شده ش رو توی عکسها دیدم؛ چهره ی بی آرایش  و از آفتاب  کوهستان سوخته ش رو هم دیدم. بند رنگی عینکش رو دید، مقنعه ی کیپ صدا و سیماییش رو هم دیدم. و همه ی اینها برای من پیامی واحد داره. بلده زندگی کنه. بلده زندگی رو به فعل دربیاره. بلده یادبده چطوری زندگی باید کرد.

می دونم...می دونم...

شرایط همه یکسان نیست. وقت آزاد و گرفتاری و مشکلات همه یکسان نیست.اما با همون امکانات موجود هم میشه بلد شد چگونه زندگی کرد.

دنیا به ساز دل ما نمی رقصه؛ ما چرا به سازش برقصیم؟ چرا بلد نشیم به ساز دل خودمون برقصیم؟

شما هم می شناسیدش؟

نظرات 2 + ارسال نظر
اعظم چهارشنبه 22 بهمن 1399 ساعت 23:50

مرسی مرسی
می شناسمش

اعظم سه‌شنبه 21 بهمن 1399 ساعت 00:36

میشه بگین کیه؟
نشناختم.

مهسا ملک مرزبان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.