پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

این پست مخصوص رباب جونه

رباب، همسایه روبرویی ص که مدتی ظاهرا پرستاریش رو می کرد و در واقع به فرموده ی آقای مبلی و خانومش، غذا و آب نمی داد به ص که دستشویی نکنه و دردسر درست نکنه برای تمیز کردن و تعویض لباس، یکی از اون آدماییه که هرگز دلم باهاش صاف نمیشه. قبلا گفتم چرا.

یکی از روزها اومده سراغ پرستار و بهش گفته: آب و چای نده بهش. کمتر دستشویی کنه خودت راحت تری.

یک روز دیگه هم گفته: هی نهار و شام نپز. شب یه چیزی درست کن. فردا ظهر هم همونو بده بخوره. این که یادش نیست چی خورده و نخورده.


البته که اقای مبلی هم به پرستار جدیده گفته: چای و آب نده بهش که خودشو خیس نکنه.


به خانومه گفتم:

هرکی هرچی گفت نده، لطفا گوش نکن. هرچی خواست بهش بده بخوره. هرچی خواست بده.

قول داد که مراقبش باشه و چیزی رو ازش دریغ نکنه.


-چندروز قبل رباب اومده سراغ پرستار:بیا برای پسرم نقاشی های کتاب زبانش رو بکش.من بلد نیستم بکشم.

-یکی دو روز بعد از اومدن پرستار چشمم به جمال رباب منور شد.دخترش هم اومده بود. رباب گفت: دخترم رو گذاشتم کلاس خصوصی .بهش ریاضی و فارسی و املا و علوم درس میدن. پسرم هم تبلت گرفته. داره درسهاش رو می خونه.

احتمالا می خواست به من بفهمونه تو درس ندی ما لنگ نمی مونیم!


- چند تا فن مراقبتی به آقای همسر یاد دادم که شبهایی که پیش ص می مونه برای خیس نشدن تشک و ملافه و لباسهای ص انجام بده ش. چند روز بعد از انجام دادن شون اومد گفت: ببین..من می خوام بعد از بازنشستگی برم پرستار سالمند بشم. همه کارشو یاد گرفتم و انجام میدم. حقوقشم که دیدی چقدر خوبه

البته خودم هم همین تصمیمو داشتم

نظرات 1 + ارسال نظر
آرمناک.آرشا یکشنبه 19 بهمن 1399 ساعت 13:56

سلام و عرض ادب ...
خوبی خواهر ....؟
آفرین ...
این پیری برای همه هست ...برای همه ... برای همه ...
دعایی که یه پیر مو سفید در حق کمکی که بهش می کنی اینقدر خوبه اینقدر عالیه که حد نداره ....
ثواب و اجری که خداوند عالم بهت میده خیلی بالاست ...
کار خوبی می کنی ...
خدمت شما با تمام احترام ....

سلام
ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.