پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

هم راه

ساعت شش صبح، پسرجان با یادداشت روی میزمطبخ منو شگفت زده کرد.(من ساعت هشت با استاد ...، در پارک ...قرار دارم.یا ماشین بدین برم یا منو برسونید).صبحونه خورده نخورده بیدارش کردم که دیرش نشه و در کمال ناباوری منو هم راه انداخت و برد. توی این چند روز از رفت و آمد شهر به شهر و مطب و آزمایشگاه و خرید و ...پاهام تاول زدن و نای تکون خوردن نداشتم. دلم یک خواب بیست و چاری می خواست که بحمدلله میسر نشد.

با یک خانوم سرحال و اکتیو و انرژی مثبت و کاریزماتیک روبرو شدم. زیرپل های دریاچه رفتم و بلندی ها رو پایین اومدم و بجای خیابون آسفالته از مسیر پرپستی بلندی خاک و تپه گذشتم و از دوتا پسر جوونی که به حکم استاد از درخت صاف بالا رفتن، عکس و فیلم گرفتم.

پارکی که طی این سالها بارها  بارها محل گشت و گذارمون بود و همه جاش رو می شناختم ، طور دیگری به نظرم اومد. نمای زیرپل رو برای اولین بار دیدم. تپه های کم ارتفاع اطراف دریاچه رو برای اولین بار قدم زدم.درخت سپیدار بلندی که پسرها ازش بالا رفتن رو تا حالا ندیده بودم.گرچه که همیشه از اون مسیر رد شده بودم.

می خوام بگم که همراه و هم سفر، ولو برای دو سه ساعت، اهمیت بسزایی در زاویه دیدت داره. همراه ترسو و مردد نمی ذاره تو از ترس های خودت عبور کنی. نمی ذاره تو به قدرت درون خودت پی ببری.

و دارم فکر می کنم چقدرها و کجاها من اون همراه ترسوی مردد بودم و شدم برای بچه هام.فقط هم از روی دلسوزی و مهر و عشق مادری. که فکر کردم و مطمئن بودم کارم درسته و نبوده.

استادِ کار درست پسرجان!

خدا حفظتون کنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
شب پر ستاره جمعه 10 بهمن 1399 ساعت 23:53

https://uupload.ir/files/hd72_20210129_234717.jpg

ممنونم
عالی بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.