پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

جوج-جاج

تا بقیه ی مشکلات و گرفتاری ها سر می رسن در حالی که روی قایق شکسته ی امید دارم توی موج ها بالا و پایین میشم، میگم: باز خدا رو شکر که اوضاع خونه آرومه و میشه چندساعتی خونه نبود . نترسید از عواقبش.

به محض خروج این افکار شیرین از مغزی که بی موقع دهانش بازمیشه، می بینم که نیمه شبانگاهان که جان خسته و تن داغونم می خواد دراز بکشه و استراحت کنه و ایضا توی تلگرام بچرخم و میاد و میگه: نوجوان فلان...نوجوان بهمان... تو با نوجوانت فلان و بهمان...و کلی عبارات تیز و درشت و در گلوگیرکننده و جگر خراشنده که بهش میگم : اینها توهین آمیزه. دوستانه حرف بزن. محترمانه حرف بزن. ...اما با قهر و دلخوری و بغض و کلماتی نیش دار و تیزتر، میره و قهر می کنه.

یااون یکی  به هربهانه ای، قهر می کنه و در اتاقش رو می بنده و کاری که می خوای رو انجام نمیده و ...

یا اون یکی معترض و تلخ و ... حرف می زنه و ...


اینها حکایت یک نفر نیست. حکایت نفرهاست.


واقعا خسته و زده میشم. واقعا خسته میشم.

هم برای این که نمیشه همه چیز رو تمام و کمال گفت و سبک شد. هم برای این همه توقع و انتظار و ...


همچنان معتقدم ( مامان بودن) سخت ترین  و دشوارترین وظیفه عالمه. اما خدا می دونه که وقتی میگه: دلم می خواد بغلت کنم تا آرامش بگیرم...همه چی رو فراموش می کنم و چقدر حالم خوب میشه.

حیف که زبونت از نیش عقرت زهردارتره جوجه....

جوجه ها...





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.