پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عروسی

عروسی دعوت کردن برای دو تا پسر همزمان. یه عروسو ببرن آلمان یکی  یک شهر بره نزدیک آلمان.یکی آلمان اروپایی. یکی جاده آلمان خودمون!

میگه: بیایین حتما. میگم با این کرونا؟ توی جمعیت؟ عروسی؟ نه ما نمیاییم. میگه: وضع اونجا خرابه. اینجا که به اون خرابی نیست.

قشنگ می خواد بگه همه بیان اینجا رو هم خراب کنن!

چه کاریه خب پدر من.


آلمان؟

ها..تازه ما کویت هم داریم! من بلدش نیستم اما فکر کنم از جاده آلمان میرن کویت. شایدم نه . باید از متخصص هاش بپرسم. بچه بودم کویت رفتم. با بچه جقله ها ، تو روز بارونی.  کاملا خیس شدم  از بارون و گل و شل. کتک هم خوردم از مامان. با لباس های مستعمل و گل و گشاد دختر صاحبخونه رفتم مهمونی یه آدم رودربایستی دار توی همون شهر. بردنم! بگو خب این قشنگ جانو میذاشتین همونجا توی خونه ی قبلی . چرا بردینش مهمونی که خجالت بکشه خب؟


اینا چیه یادم می افته؟

عروسی تون مبارک!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.