پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ام البنین با دید کلی

اگه فرصتی دست بده که من قهر نباشم، او قهر نباشه، ناهار باب میل باشه، با کس دیگری در تنش نباشه و و و و ... چیزی بهانه میشه تا حرف بزنیم. جمله ی همیشگیم در آغاز سخن اینه:

-لطفا جلوی در تراس با صدای بلند حرف نزن. در و پنجره ها بازن. مردم خوابن. مردم بیدارن  و ...

و  بعد با دویدن در حرف هم می ریم برای حل یکی از پیچیدگی های کائنات!!

سفت و سخت می گفت فلانی و بهمانی رو نباید ببخشی. نباید فراموش کنی. فلانی ها و بهمانی ها رو آزار دادن. تو رو هم آزار میدن. پیشگیری کن از وقوع.

از سفت و سختی بیست سالگیم گفتم. از شک و تردید سی سالگیم و از تساهل چهل سالگیم. گفتم من دیر فهمیدم نباید سخت گرفت. تو به وقت بفهم. تو نذار دیر بشه و وقتی برگردی پشت سرت، بگی چه حیف! چه روزها و ماه ها و سال ها که به دلخوری و اندوه و سختگیری گذروندم.گفتم بجای ریز شدن توی هر ر فتاری و دلچرکین شدن از هر حرفی و سخنی، با یک دید کلی به هستی طرف مقابل، فقط ببین و بگذر. شاید  حفره ها و چاله های زندگی یکی اونقدر زیاده که بی اختیار با خارهای زهرآگینش با دنیا روبرو میشه. شاید یکی ته چاه داره دست و پا می زنه و نمی دونه چطوری باید بیرون بیاد، با توهین و آزار دادن دیگران می خواد بقیه رو متوجه خودش کنه.شاید...

قبول نکرد. نمی کنه. اقتضای سن و ساله. مگه من قبول کردم؟ مگه من تا سرخودم نخورد به سنگ سن و سال و عمر رفته یاد گرفتم که سختی کافیه؟ خنده گناه نیست؟ شادی حرام نیست؟ و دیگران حتما طبق خط کش آرمانی حرکت نمی کنن؟ بعضی ها اصلا اندازه و متر ندارن؟ و یکی که فقط حرف ناخوشایند می زنه و بوی ناخوشایند ساطع می کنه، شاید خودش از این همه تباهی به تنگ اومده و داره از نقابش بیرون می زنه؟

هزار بار گفتم ببین و بگذر. مثل تماشاچی.مثل چشم بیرونی. مثل فیلمی که مورد علاقه ت نیست. قبول نکرد. من هم قبول نمی کردم. گفتم از پرورده ی مکتب خودم توقعی بیش از این نیست. اما تو نرم باش.تو منعطف باش. سختی درد داره. درد بسیار. درد بسیار نکش بچه م.

*

چند ساعت بعد، آن دیگریِ سیزده ساله که ظاهرا خواب بود و گفتگوی سرصبح خنک پاییزی ما شکل می گرفت، گفت:

-در مورد دید کلی به همه چیز با من حرف می زنی؟ من به این دید کلی احتیاج دارم. منو نجات میده. با من هم در موردش حرف بزن.

*

خدایا خودت بیا منو بخور!


*

ابن: اسم مفرد - پسر

بنین: اسم مثنی به / ین/ - دو پسر

ام البنین: مادر دو پسران

نظرات 1 + ارسال نظر
زرین یکشنبه 6 مهر 1399 ساعت 11:22

آخی عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.