پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

المپیاد چای ریختن

در حال چای ریختن از قوری به لیوان ها بودم. دیدمش که اومد طرفم. گفت:

-اینو بخون...

نیم نگاه سریعی کردم و دوباره چشمم به قوری و لیوان بود:

-الان؟ دارم چای می ریزم.

-خب بریزی. اینم بخون.

-آخه توی این موقعیت؟ در حال چای ریختن؟یه دقیقه مجال بده مادر.

-نه بخونش. وگرنه می رم.

چای ریختن تموم میشه . چند تا کلمه ی شوخی جدی میگم و می شنوم:

-چطور وقتی تبلت دستته می تونی فیلم ببینی؟ چطور وقتی هندرفری توی گوشته می تونی کتاب بخونی؟ چطور وقتی .... فقط وقتی چای می ریزی نمی تونی برگه ی المپیاد منو بخونی؟


برگه ی معرفی نامه ش برای یکی از المپیادهای دوره  دبیرستانش رو نگاه می کنم و می خونم و ذئق مرگ که میشه از توجه، میگم:

-خیلی.... ی

جای خالی نقطه چین ها همونه که فکر می کنین!


چرا فکر می کنن مامان ها آدم آهنی با آپشن های نوظهور و در لحظه ایجاد شونده ان؟ حالا به خودشون بگی بیا تی شرتهایی که روی هم  لبه ی تخت ریختی رو جمع کن. میگن: الان؟؟؟ الان کار دارم. کارش چیه؟ چت!!!! یا بازی اتومبیل رانی!

نظرات 1 + ارسال نظر
آرمناک.آرشا چهارشنبه 26 شهریور 1399 ساعت 14:30

سلام ...
وقتتون بخیر ...
شما مامانها تاج سرین ...
ولی ...
خب بچه ها خسته هستن ...
می دونی تیشرت جمع کردن یعنی چی ... می دونید چقدر کار حساسیه ...
خب دیگه چیزی نگیم ...
امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید ...

سلام
بله تی شرت جمع کردن کار بسیار بسیار حساس و دشواریه. خودم شاهدم.
تی شرتهای لب تخت شده تا سه ماه همونجا می مونه.
منم توقعم زیاده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.