پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شیب خراب

امروز بعد از شش هفت ماه، بردمش بیرون تا براش پیراهن مردونه و ساعتی که بهش قول داده بودم رو بخرم. نهایتِ  راه رفتن در این هفت ماه ، دو سه بار پیاده تا پارک با  دوست همکلاسیش و ما مامانا و چند روزی پیاده روی صبح خیلی زود در پارک دیگری بوده که سرهم ده روز هم نمیشه.

پیاده روی محبوب منه. و در این شرایط هم دوستش دارم. هم برای اینکه چشم چشم کنم توی درخت و آسمون و مردم و مغازه ها، هم برای اینکه از نشستن توی ماشینی که نمیدونم قبلش کی سوار بوده، آلوده بوده یا نه، اجتناب کنم. بعد از نیمساعت راه رفتن گفت: کمرم درد می کنه. گفتم : کمرت یا پاهات؟ گفت: کمرم. گفتم: پارک می رفتی کمردرد نمی گرفتی ها. چون زیاد توی خونه موندی این پیاده روی کوچولو اذیتت کرده. گفت: نخیرم. توی پارک با اون زمین شیب دارش کمرم درد نگرفت. الان فکر کنم یه چیزیم شده که کمرم درد گرفته.

کمر درد و چی و چرا رو  رها کردم. پرسیدم: کجای پارک شیب داره؟ گفت: همون راه اصلیش. متوجهش نشدی یعنی؟ گفتم: نه. نداره. اگه داشت می فهمیدم. شیب کجا بود؟ گفت» رو به بالا شیب داره. گفتم : نداره. جدی و بی ادا و اصول گفت: شیبت خرابه مامان. وگرنه حس می کردیش.

سرناهار برای بقیه ماجرا رو  تعریف کردم. آقای پدرش گفت: آره.شیب داره. گفتم: نداره. گفت: درست میگه. شیبت خرابه!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.